سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این نامه را « امیر منصور آریا» و رفقایش نخوانند!

ن چه خواهید خواند ، متن نامه ای است که در خرداد 1367 به همراه دو اسکناس بیست تومانی (که در آن زمان رایج بود) به پایگاه مقاومت مالک اشتر دزفول رسید. برادران بسیج از آن کپی گرفتند و دو بیست تومانی را به نشانی ای که در پشت نامه یادداشت شده بود، ( یعنی پنچرگیری مشهدی رضا در خیابان آفرینش ) رساندند و به «مشهدی رضا» دادند.

مشهدی رضا در عین حیرت و ناباوری به دو اسکناس بیست تومانی نگاه می‌کرد و چند بار پرسید: «من یادم نمی‌آید، شاید اشتباه شده باشد!؟». وقتی نام و نشانی‌اش را به او نشان دادند، تسلیم شد:

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی مشهدی رضا امیدوارم که حالتان خوب باشد. مشهدی رضا من چند سال پیش یعنی حدود 3 سال پیش 20 تومان بایستی به شما می‌دادم ولی در این امر سهل انگاری می‌کردم و از این بابت بسیار ناراحت می‌باشم و چون از آن مدت تا حالا وضع دنیا عوض شده و چیزها خیلی گران شده است قصد دارم به جای 20 تومان 40 تومان به شما بدهم. امیدوارم که مرا بخشیده باشید. تو را به خدا مرا ببخشید که سخت درمانده ام. دیگر عرضی ندارم جز دعا برای همه رزمندگان اسلام.

والسلام
30/2/67

 

منبع : مشرق

» نظر

سردار چنگوله، فرمانده ای که امام سرش را بوسید

سردار شهید ناصر بهداشت، فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا لشکر25 کربلا + تصاویر منتشر نشده
می روم تا امام زنده بماند و همچنان جلودار کاروان باشد. میروم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم...
شب خواستگاری وقتی پای صحبت به جزئیات مراسم و ازدواج کشیده شد مادرم از ناصر پرسید که برای مراسم عقد عروس چه لباسی بر تن کند ؟ شهید بزرگوار در جواب مادرم فرمودند:
لباسی که بتواند در روز تشیع جنازه من هم همان را بپوشد... 

همه اونایی که روزگاری در لشکر 25 کربلا به سر می بردند ناصر بهداشت رو می شناسند مخصوصاْ گردان حمزه ای ها که همه خودشون رو یه جورایی مدیون آقا ناصر می دونن. تصمیم گرفتم یه گریزی به احوالات آقا ناصر بزنم، تا حداقل یه حق کوچکی رو ادا کرده باشم...

 

  گذری کوتاه بر زندگی عارفانه سردار شهید ناصر بهداشت

به تاریخ 25 تیر ماه 1340 در خانه ای محقر ولی پر از مهر وصفا و یکرنگی و در سید محله قائمشهر ،کودکی دیده به جهان گشود که "ناصر" نام گرفت. او از همان کودکی در رفتارش متواضع و با وقار بیشتری نسبت به بچه های هم سن وسالش برخورد می نمود ومسائل را خوب درک می کرد و حتی در بازی های کودکانه از دروغ گریزان بود."ناصر"در سن شش سالگی پا به مدرسه نهاد و همواره متانت در رفتارش زبانزد اولیاء مدرسه بود. از بیکاری و اتلاف وقت بیزار بود و سعی داشت در نزد آشنایان پدر،کاشی کاریو بنایی را بیاموزد و مزدی را از این بابت دریافت نموده و به افرادبی بضاعت بدهد.

 

ایشان زمانی که وارد دوران راهنمائی شد ،به شدت از اختلافات طبقاتی جامعه رنج میبر د و دوست داشت هر چه دارد به بینوایان اهداءنماید وبه بچه هایی که از نظر درسی و مالیضعیف بودند،کمک درسی و مالی نماید.او پس از طی این دوران وارد هنرستان شده در رشته راه و ساختمان مشغول به تحصیل شد و به دلیل علاقه زیاد به این رشته "شاگرد ممتاز"محسوب میشد.

ایشان در سالهای اوج مبارزه ملت مسلمان ایران با رژیم منحوس پهلویهمواره در راه این مبارزات تلاش می نمود و یک لحظه آرام نمی نشست تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید و او که عاشق امام (ره)بود،همراه با اولین گروه به عضویت سپاه پاسداران در آمد و در صف سبز پوشان انقلاب اسلامی قرار گرفت.

ناگفته نماند که شهید همپای انقلابیون گرمابخش مبارزات در مسجد پرطپش صبوری قائمشهر بود. پس از پیروزی انقلاب نیز، با توجه به موقعیت ویژه شهرستان قائمشهر و فعالیت گروه های ضد انقلاب، شهید بهداشت یکی از عناصر اصلی مبارزه با این گروه ها بوده است. ایشان در فاصله زمانی 60- 59 مسئول یکی از تیم های عملیاتی در سپاه قائمشهر بود.فعالیت در پادگان شیرگاه جز کارهای اصلی و ویژه شهید در این ایام بود. آموزش نیروهای تحت امر و آماده سازی آنها برای مقابله با گروه های معاند و همچنین اعزام به جبهه دغدغه شبانه روزی شهیدبهداشت در این سالها بود. 

"سردار شهید ناصر بهداشت"با آغاز جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی اعزام شد و در مسئولیت های مختلف با دشمن بعثی به مبارزه پرداخت و در این راه بارها مجروح شد ، اما جراحات وارده مانع از ادامه مبارزه نشد و همچنان در خط مقدم جبهه،حضوری چشم گیر داشت .

شهید نماینده منطقه3 در مریوان بود.ایشان پس از مدتی ، بدلیل نشان دادن لیاقت ، شجاعت و درایت نظامی ، از سال 1361فرماندهی گردان حمزه سید الشهداء لشکر ویژه 25 کربلاعلیه السلام را پذیرفت و عاشقانه در مسئولیت جدید با  نیرو های تحت امرخویش حماسه ای بزرگی را رقم زد.شهید همزمان با فرماندهی گردان حمزه، مسئول محور چنگوله – مهران نیز بود.

اوج دلاوری شهید در عملیات والفجر6 با گردان حمزه به ثبت رسیده است. شهید در 19 اردیبهشت 1364 در ارتفاعات قلاویزان در کمین دشمن به شهادت رسید و جنازه ایشان حدود 10 روز مفقود بود و با تفحص همرزم و دوست دیرین شهید، سردار شهید جعفر شیرسوار، شناسایی شد.

غصه دار مادر پهلو شکسته

در سال 1363 ،یک روز که با تویوتای گردان،بهمراه سردار شهید "بهداشت" بطرف خط مقدم حرکت کردیم ،از من سؤال کرد :حاجی !برای دخترت چه اسمی انتخاب کردی ؟گفتم «کوثر» چشمان او با شنیدن نام «کوثر» پر از اشک شد و مخفیانه گریه می کرد.گریه های مخفیانه اش پس از چند  لحظه ای آشکار شد و در حالی که زمزمه  «یا زهرا یا زهرا !...» بر لب داشت ،اشک می ریخت و گاهی نیز چنین میگفت :«حاجی !چه اسم قشنگی!»و آنجا بود که برای مظلومیت زهرای اطهر سلام الله علیها گریه می کرد و مرثیه می خواند وعاشقانه برای مادر پهلو شکسته اش اشک میریخت.

به نقل از : حجةالاسلام دکتر مسرور

 

"عروس شهادت را در آغوش گرفت"

شب خواستگاری وقتی پای صحبت به جزئیات مراسم و ازدواج کشیده شد مادرم از ناصر پرسید که برای مراسم عقد عروس چه لباسی بر تن کند ؟ شهید بزرگوار در جواب مادرم فرمودند:

لباسی که بتواند در روز تشیع جنازه من هم همان را بپوشد...

به نقل از: همسر شهید

 

امام سر ناصر را بوسید

ایشان علاقه زیادی به ولایت و رهبری داشتند...بعد از ازدواج ما ،ایشان به تهران رفتند تا با امام ملاقات کنند . اما در آنجا به او اجازه دیدار را از نزدیک ندادند ولی او با این وجود دو روز تمام در پشت درب بیت رهبری بدون آب و غذا نشستند تا اینکه یکی از یاران امام نزد امام رفتند وبه او گفتند که یک بسیجی برای دیدن شما آمده و دو روز است که برای ملاقات خصوصی پافشاری کرده و پشت درب می نشیند . امام دستور داد:که او را نزد امام ببرند . ناصر موفق شد با امام ملاقات خصوصی داشته باشد . امام سر ناصر را بوسید و سخنی زیر گوشش گفت: که شهید آن را به هیچ کس نگفت.

ناصر بهترین رزمنده در جبهه معرفی شد و از امام جمعه ی اهواز انگشتری هدیه گرفت .که روی عقیق آن نوشته بود:

روح منی خمینی بت شکنی خمینی

به نقل از : همسر شهید

اول کربلا بعد مکه...

وقتی برای رفتن به حج او را انتخاب کردند معاونش شهید شیر سوار را به جای خود روانه کرد زمانی که دلیلش را پرسیدم گفت:دوست دارم اول کربلایی شوم عشق حسین دست بردار نیست اول کربلایی بعد اگر خدا خداست حاجی شوم و چه زیبا به دیدار مولایش حسین (ع) شتافت و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» پاسخ داد...

روزی ژاکت پشمی تازه ای راکه مادر برایش بافته بود و برای اولین بار به تن کرده بود به دوستش هدیه کرد. وقتی به خانه آمد خودش خیلی سردش شده بود از مادر عذر خواهی کرد و گفت دیدم او لباس گرم و مناسبی ندارد لذا این ژاکت را که دوستش داشتم به او دادم من باز هم لباس گرم دارم و آنها را می پوشم...

کلاس سوم بود که از پدرش خواست تابستانها راسر کار برود و کار یاد بگیرد از بیکاری و بطالت وقت بیزار بود و نزد آشنایان پدرکاشی کاری و بنایی و غیره را آموخت و مزدی راهم که می گرفت دوست داشت به افراد بی بضاعت بدهد...

به نقل از: خواهر شهید(طاهره بهداشت)

روایتی از سردار حاج اکبر خنکداراز نحوه شهادت ناصر

نماینده منطقه 3در مریوان بود همزمان با عملیات محرم بود که بعنوان  فرمانده گردان حمزه در لشکر بودند تا زمانی به شهادت رسیدند.در چندین عملیات همراه شهید حضور داشتم .در عملیات والفجر 4 بود که شهید به مجروحیت رسیدند.در عملیات والفجر 6 هم با شهید حضور داشتم و بحث پیدا کردن جنازه شهید هم پیش آمده بود.در عملیات والفجر 4 بود که ما در شیاری در پایین تپه ای حضور داشتیم .   تپه ای بود که می خواستیم از دشمن باز پس بگیریم شهید بهداشت با شهید محمودی راد و... حضور داشتند.فرمانده گردان شهید بهداشت بود .دشمن بوسیله مکالمات بی سیم بود که متوجه حضور ما در پایین تپه شده بود.به وسیله یک گلوله توپ آنجا را منفجر می کند 2 الی 3 نفر از بچه ها ی ما ، در آن منطقه به شهادت می رسند. شهید بهداشت هم از ناحیه دست مجرو حیت پیدا میکنند.

از نحوه شهادت شهید بهداشت : که در جاده مهران - چنگوله مسئول تأمین جاده بودند  و یک جلسه در ایلام  برای فرماندهان گردان می گذارند درتیپ امیر المؤمنین این جلسه بود.شهید همراه چند تا از همراهانش آقایان عسگری نژاد و یزدانی به سمت مهران حرکت می کنند و در مقر فرماندهی مهران شب را می مانند.در نیمه های شب بود که در ارتفاعات قلاویزان چند نفر با نور چراغ قوه مشاهده می شوند.شهید برای شناسایی به همراه چند نفر از دوستانش به آنجا می رود و چون در مقر نیرویی نبود بماند مقر هم خالی از نیرو می ماند. هنگامی که به تپه و ارتفاعات قلاویزان می روند گروه های (کرد) آنجا را محاصره کرده و در درگیریهایی که با آنها مواجه می شود دوباره دست دیگر شهید تیری می خورد خودش را زیر جیپ فرماندهی دشمن قرار می دهد و در همانجا به شهادت می رسد آقا محسن زخمی می شود و اسیر می گردد ما چون اطلاعاتی از آنها نداشتیم همه جا را دنبال آنها گشتیم تا آنها را پیدا کنیم.نیرو های ثابت گردان حمزه را در گرو های 10 نفره تقسیم کردیم تا آن ها را پیدا کنند بعد از 3 روز بود که (مهران پرستش) در مقر مهران دوربین می زند و بالای ارتفاعات قلاویزان یک چیزی شبیه چهار گوش مشاهده می کند مثل ماشین بود تصمیم گرفتیم که به آنجا برویم و در آنجا بود که جنازه شهید بهداشت و دیگران را مشاهده کردیم .

تصمیم گرفتیم که پلاستیک بزرگ گرفته و شهید را در داخل آن بگذاریم تا به پایین ببریم چون جنازه ها را کرم گرفته بود در اثر تکان دادن امکان داشت جنازه تکه تکه شود.جنازه ها سمپاشی هم شد.ماشین را هل دادیم تا جنازه داخل پلاستیک افتاد. بعد از 3 الی 4 روز بود که جنازه را به پایین انتقال دادیم .در حمل جنازه شهید گلزاده خیلی زحمت کشید.

پیکر پاک سردار چنگوله ناصربهداشت...از راست: سردار مهرعلی ابراهیم نژاد، شهید حاج عیسی وطنی

 

فرازی از وصیت نامه

پروردگارا با قلبی خالی از علائق دنیا به سویت آمده ام می خواهم همچون عاشقانت به لقائت بپیوندم خدایا بار گناهانم زیاد است از تو عاجزانه درخواست می کنم که از سر چشمه لطف و کرمت بر من ببخشایی ،ببخش بر من که در زندگانی نتوانستم آنگونه که شایسته است،تو را پرستش کنم.

و اینک می روم که با رزم بی امان با کفار از ارزشهای انسانی دفاع کنم و گوش به ندای قرآن بدهم.

می روم تا امام زنده بماند و همچنان جلودار کاروان باشد.

می روم تا قلب خود را از عشق خدا پر کنم و با یاد او روحم را آرامش دهم.

آری به جبهه می روم ،جبهه ای به وسعت تمام اسلام در مقابل تمام کفر، جبهه ای که سراسر نور است و ذکر خدا و دعا، جبهه ای که هر گاه در آن به افق نگاه می کنم بیاد صحرای کربلا می افتم و بیاد مظلومیت حسین (ع)، جبهه ای که همه چیزش انسان را عاشق خدا می کند و به زندگی محتوی می بخشد و خالص می کند انسان را جائی که روح خدائی حاکم است و همه در اعمال خیر سبقت می گیرند و نماز شبهای آنها سنگرها را نورانی می کند و شهادت ها آنها را مقاوم تر و استوارتر می کند.

 و با آمدن به جبهه است که انسان مؤمن و انسان حریص شناخته می شوند آنانکه برای جهاد در راه خدا قیام نکنند و برای دفاع از حق سستی کنند باید بدانند که موجبات ضلالت دنیوی و شقاوت اخروی خویش را پدید آورده اند.

از معیار زندگی و مرگ در ملکیت توحید ،هدایت به سوی خدا و گمراهی از حق است اما از نظر وابستگان به دنیا مرگ و زندگی متعلق به جسم خاکی است ،اگر چه جسم خاکی اش در حرکت باشد یا زیر خاک و آن کس که به کافران و ملحدان پرست انسانیت خویش را هلاک کرده است اگر چه به ظاهر زنده باشد و متحرک آری آری ،مسئولیتی بس سنگین بر دوش دارد و تا زنده است این امانت را بر دوش می کشد.

سخنی دارم با امت امام که البته از خودشان یاد گرفته ام و آن اینکه توجه داشته باشند که مبادا  سست شده و دست از امام عزیز بکشند و همیشه پیشتاز رهروان حق باشند و دست از یاری امام برندارند و از آزمایش خداوند هرگز غافل نباشند و شما پدر ومادر عزیزم که عمر خود را برای پرورش من صرف نمودید و در راه تربیت من زحمت ها کشیده اید از شما تشکر می کنم عذر می خواهم که هرگز نتوانسته ام گوشه ای از زحماتتان را جبران کنم فقط از خدا می خواهم که به شما اجر عظیم عنایت کند. از شما می خواهم که صبر را پیشه کنید و از خداوند طلب عمر طولانی برای امام نمائید.

شادی روح همه شهدا فاتحه ای با صلوات...

این داستان نیست، مظلومیت سربازان روح اله ست، پس ادامه دارد تا ظهور...


» نظر

شناسنامه عملیات «الی بیت المقدس»

گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس

حضرات آقایان! در هر نقطه که هستید مردم را برای جنگ و درگیری با آمریکا و اذناب خونخوارش چون رژیم عراق آماده کنید که جنگ، جنگ است و عزت و شرف میهن و دین ما در گرو همین مبارزات است و میهن عزیزتر از جان ما، امروز منتظر است تا یکایک فرزندان خود را برای نبرد با باطل مهیا سازد. ما برای میهن عزیزمان تا شهادت یکایک سلحشوران ایران زمین مبارزه می‌کنیم و پیروزی ما حتمی است.
«امام خمینی(ره)، 5 مهرماه 1359، صحیفه نور، جلد 13، ص 98»

****************************************************

خبرگزاری فارس: شناسنامه عملیات «الی بیت المقدس»

*شناسنامه عملیات

 

نام عملیات: الی بیت‌المقدس (بر اساس طرح عملیاتی «کربلا_ 3»)

رمز: یا عی بن ابی طالب (ع)، برای مراحل 1 تا 3، برای مرحله پایانی؛ یا محمد بن عبدالله (ص).

منطقه: غرب رودخانه کارون و شهرستان خرمشهر

مدت: 9 اردیبهشت تا سوم خرداد 1361 هجری شمسی

هدف: آزاد‌سازی شهرهای خرمشهر، هویزه، دشت جفیر، پادگان حمید و جاده اهواز _خرمشهر؛ خارج ساختن شهرهای اهواز، حمیدیه، سوسنگرد و جاده اهواز _ آبادان از برد آتش توپخانه سپاه سوم دشمن؛ تامین مرز بین‌المللی.

سازمان عمل کننده: سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی.

مرحله اول عملیات: عملیات در ساعت 24 شامگاه پنجشنبه 9 اردیبهشت 1361 با سه قرارگاه عملیاتی قدس، فتح و نصر به فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا آغاز شد و رزمندگان قرارگاه‌های فتح و نصر، ضمن عبور از رودخانه کارون موفق شدند به جاده اهواز_‌خرمشهر دست یابند.

مرحله دوم عملیات: در این مرحله که در ساعت 21.30 روز پنجشنبه 16 اردیبهشت 1361 آغاز شد، رزمندگان قرارگاه‌های عملیاتی فتح و نصر در محور حسینیه به نوار مرزی رسیدند.

بنابراین دشمن مجبور شد از شهر اشغالی هویزه، پادگان حمید و دشت جفیر سریعا به داخل خاک عراق عقب‌نشینی کند.

مرحله سوم عملیات: مرحله سوم در ساعت 22 روز یکشنبه 19 اردیبهشت 1361 آغاز شد و هرچند تلفات و خسارات سنگین بر دشمن وارد آمد، لیکن هوشیاری و تمرکز یگان‌های عمدتا زرهی سپاه سوم ارتش بعث در خطوط پدافندی، موجب شد رزمندگان نتوانند به اهداف تعیین شده دست یابند.

مرحله چهارم عملیات: در این مرحله از عملیات که با سه قرارگاه عملیاتی فتح، نصر و فجر در ساعت 22.30 روز شنبه 1 خرداد 1361 آغاز شد، نیروهای عمل کننده موفق شدند پس از محاصره خرمشهر و اسیر کردن نیروهای دشمن، این شهر را در ساعت 11 صبح روز دوشنبه 3 خرداد 1361 (پس از 575 شبانه روز اشغال) آزاد کنند.

میزان شهیدان و مجروحان خودی: موفقیت این عملیات حاصل فداکاری همه رزمندگان ارتشی، سپاهی، بسیج و جهاد سازندگی شرکت کننده در نبرد، به ویژه ایستادگی و از جان گذشتگی حدود 6000 شهید و 24000 مجروح می باشد.

نتایج: دستیابی به کلیها اهداف عملیات

وسعت منطقه آزاد شده: 5380 کیلومتر مربع

تلفات ارتش بعث: 16000 کشته و مجروح، 19000 اسیر.

انهدام تجهیزات دشمن: حدود 550 دستگاه تانک و نفربر زرهی، 53 فروند هواپیما، 50 دستگاه خودرو، 3 فروند هلی‌کوپتر و ...

غنائم: حدود 50 دستگاه تانک و نفربر، 300 خودرو، 30 قبضه توپ و ...

مشروح وقایع نبرد الی بیت‌المقدس: به دنبال مباحث گسترده و بررسی‌های فراوانی که در بین فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت، سرانجام از سوی «قرارگاه مرکزی کربلا» مرکز فرماندهی مشترک نیروهای سپاه و ارتش، ماموریت و اهداف طرح عملیاتی «کربلا _ سه»، به منظور کار در مناطق اشغالی جنوب خوزستان به شرح ذیل اعلام گردید:

*ماموریت:

نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، متشکل از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ماموریت دارند که در ساعت (س) روز (ر) در منطقه عمومی جنوب رودخانه کرخه کور و غرب رودخانه کارون «تک» نموده و ضمن انهدام نیروهای موجود دشمن و آزاد‌سازی شهرهای «خرمشهر» و «هویزه»، خط مرز بین‌المللی را تامین و از حمله مجدد احتمالی به ایران جلوگیری به عمل آورند.

اهداف:

1_ انهدام نیروی دشمن حداقل با استعداد‌ی بیش از دو لشکر

2_ آزاد‌سازی شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید

3_ آزاد‌سازی حدود شش هزار کیلومتر مربع از سرزمین‌های اشغالی

* منظور:

1_ خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن

2_ ترمیم مرزهای بین‌المللی و رفع اشغال اراضی کشور

3_ آزاد شدن جاده مواصلاتی اهواز_ خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز_ آبادان از زیر برد توپخانه دشمن

شهید غلام حسین افشردی (معروف به حسن باقری) فرمانده قرارگاه عملیاتی نصر سپاه، در خصوص مشخصات منطقه عملیاتی برگزیده از سوی قرارگاه مرکزی کربلا برای اجرای طرح عملیاتی «کربلا _ سه» می‌گوید:

«... با توجه به مناطقی که تا آن موقع در خوزستان آزاد شده بود، طبیعتا عرصه حمله بعدی ما، منطقه جنوب کرخه کور و غرب رود کارون بود.

وسعت این منطقه، در مقایسه با منطقه عملیاتی شمال شوش و غرب دزفول در فتح مبین، بیش از دو برابر بود؛ یعنی ما در فتح مبین روی زمینی کار کردیم که حدود دو هزار کیلومتر مربع وسعت داشت؛ حال آنکه این بار در منطقه‌ای با وسعت حدود شش هزار کیلومتر مربع با دشمن مواجه بودیم... به خصوص که شرایط مناسبی برای کار کردن در این منطقه وجود نداشت. منطقه عمدتا محصور در بین دو رودخانه بود: در ساحل رود کرخه کور، دشمن به رودخانه چسبیده بود و در رودخانه دیگر [کارون] که دشمن در قسمت‌هایی با ساحل فاصله داشت، عرض رودخانه بیش از آن بود که به راحتی اجازه هر نوع فعالیتی را در غرب آن به نیروهای خودی بدهد.»

شهید علی صیاد شیرازی،فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، درباره علل و عوامل گزینش منطقه مزبور برای اجرای طرح عملیاتی «کربلا _ سه» می‌گوید:

«... بعد از عملیات فتح مبین، روحیه‌ای عالی بر رزمندگان اسلام حاکم بود. قوت و اطمینان برای ادامه نبرد داشتیم و پیروزی را حتمی می‌دانستیم. می‌توانم بگویم یکی از دلایلی که موجب شد بعد از عملیات فتح مبین دست به یک اقدام جسورانه بزنیم و منطقه‌ای را به عنوان عرصه نبرد طراحی کنیم که حدود شش هزار کیلومتر مربع وسعت داشت، این بود که از هر نظر احساس قوت و قدرت می‌کردیم...

در آن زمان، بیشتر از همه، بعد روحی و روانی بود که حاکم می‌شد و درست عکس همین حالات را در دشمن می‌دیدیم؛ یعنی به تناسب روحیه و توانمندی‌‌ای که در جبهه حق به وجود می‌آمد، جبهه باطل ضعیف می‌شد و در موضع انفعالی قرار می‌گرفت. این دلیل پیروزی ما بود.»

* علل انتخاب منطقه

پس از آزاد‌سازی مناطق غرب رودخانه کرخه در عملیات فتح‌مبین، منطقه عمومی غرب رودخانه کارون یعنی آرین منطقه اشغالی جبهه جنوب که همچنان در دست دشمن قرار داشت، در روند سلسله عملیات‌های آزاد‌‌سازی مناطق اشغالی قرار گرفت. برخلاف گذشته که در زمینه انتخاب منطقه برای عملیات، گاهی بین فرماندهان نظامی اختلاف‌نظر به وجود می‌آمد، در مورد این منطقه اتفاق‌نظر کاملی وجود داشت، به همین دلیل، بلافاصله پس از اتمام عملیات «فتح مبین» مقدمات اجرای عملیات الی بیت‌المقدس فراهم شد.

در اجرای عملیات جدید از آن جهت بر سرعت عمل تاکید می‌شد، که دشمن اطمینان داشت آزاد سازی این منطقه هدف عملیات بعدی جمهوری اسلامی است، لذا سهل‌انگاری‌ در این امر، افزایش آمادگی دشمن و دشوار‌تر شدن کار نیروهای خودی برای رسیدن به اهداف را در پی داشت. ضمن این که دشمن از مدت‌ها پیش بر اقدامات پدافندی خود در این منطقه افزوده بود.

با آن که فرماندهان نظامی، منطقه غرب کارون را برای عملیات انتخاب کرده بودند، ولی هنوز نگرانی‌هایی وجود داشت؛ محسن رضایی میرقائد فرمانده کل وقت سپاه در این باره گفته است:

«... همچنان، از نظر تاکتیکی، این نگرانی وجود داشت که [آیا] دشمن در پشت جاده اهواز _ خرمشهر در مقابل ایستگاه حسینیه به لحاظ استحکامات و استعداد از چه موقعیتی برخوردار است؟ این نگرانی با به دست آوردن اطلاعات از عمق [منطقه استقرار] دشمن و همچنین پیدا کردن یک منطقه استراتژیکی ‌عملیاتی که کلید منطقه بود، برطرف شد: منطقه جنوب صحرای کوشک تا شمال ایستگاه حسینیه، قلب منطقه بود که با تسلط بر این منطقه، می‌توانستیم برای دشمن مشکل ایجاد کنیم. در این منطقه لشکر 3 زرهی به عنوان احتیاط، لشکر 11 و تیپ 48 در خرمشهر و لشکرهای 5 مکانیزه و 6 زرهی در شمال منطقه (دشت جفیر) مستقر بودند. دوگانگی ماموریت احتیاط‌های دشمن، ما را از اهمیت منطقه آگاه کرد. ما چنین پیش‌بینی می‌کردیم که در صورت دستیابی به این منطقه، می‌توانیم:

1_ عقبه لشکرهای 5 و 6 را تهدید کنیم؛ چون دشت جفیر، به منزله تمامی عقبه دشمن محسوب می‌شد.

2_ پیشروی به سمت بصره را تسهیل کنیم.

3_ نسبت به خرمشهر و انجام تک احاطه‌ای در این منطقه، از موقعیت سرکوب برخوردار شویم.»


» نظر

دست ما را بگیرید

یاد 96 شهید گمنام و همه شهدای عزیز هشت سال دفاع مقدس گرامی باد


» نظر

بسیجی فرصت طلب !

داشت صبح می‌شد . از دیشب که عملیات کرده بودیم و خاکریز را گرفته بودیم داشتیم با دوستم سنگر درست می‌کردیم . بسیجی نوجوانی آمد و گفت: «اخوی ! من نگهبانی می‌دادم تا حالا، می‌شه توی سنگر شما نماز بخونم؟» به دوستم آرام گفتم: «ببین، از این آدم‌های فرصت‌طلبه ، می‌خواد سنگر ما رو صاحب بشه.» آرام زد به پهلویم و به نوجوان گفت: «خواهش می‌کنم بفرمایید.» از سنگر آمدیم بیرون و رفتیم وضو بگیریم . صدای سوت … خمپاره … سنگر … بسیجی نوجوان … شهادت ... دوستم می‌گفت: « خیلی فرصت‌طلب بود »


» نظر

حضرت امام(ره) در کلام شهیدان

بنام خدای شهیدان
با عرض سلام خدمت همه دوستان گرامی
ضمن تسلیت سالگرد ارتحال جانگداز رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره)
در این مجال و به مناسب این ایام گوشه های از وصیت شهیدان عزیز در خصوص
آن عزیز سفر کرده را با عنوان حضرت امام(ره) در کلام شهیدان که از منابع
مختلف گردآوری شده را تقدیم شما خوبان می نمایم .
انشاءالله همه ما مشمول شفاعت حضرت امام(ره) و شهیدان عزیز قرار گیریم .


گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

شهید مهدی باکری
سلام بر روح خدا نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش . عزیزانم اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرمود، باز کم است . آگاه باشیم که سربازان راستین و صادق این نعمت شویم، خطر وسوسه های درونی و دنیافریبی را شناخته و برحذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل تنها چاره ساز ماست . ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حوادث و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تند بزند . بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نمائیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری بجا آورده باشیم . وصیت من به مادر و خواهر و برادرانم و اهل فامیل . بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید . پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید، اهمیت زیادی به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است .

************
شهید سید اهل قلم مرتضی آوینی
وجود امام خمینی و برکات آن را تنها کسانی می توانند حقیقتا درک کنند که در جست و جوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کوه، زمین - که خاستگاه تحولات ظاهری، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حیات او نیز هست - به تاریخ انبیا رجوع می کنند . هم آنانند که در وصف امام خمینی می گویند: «او بت شکنی دیگر از تبار ابراهیم بود» و یا برای تبیین حقیقت مبارزه او با طاغوت به داستان موسی و فرعون در قرآن رجوع می کنند و یا برای بیان شیوه مبارزه او در برابر دشمنان انقلاب اسلامی به واقعه کربلا باز می گرداند . خود او هم حتی یک بار نشد که برای تبیین افعال و سیاست های خویش، مردم را به تاریخ های مصطلح رجوع دهد . حتی برای یک بار نگفت «من آمده ام تا ایران را به توسعه اقتصادی برسانم » او خود را در برابر «احیاء حیات باطنی بشر» مکلف می دانست و می فرمود که چون باطن انسان ، حیات یابد امور مربوط به دنیای او هم اصلاح خواهد شد .

 ************
شهید علی تجلایی
درود به رهبر کبیر انقلاب امام امت و نائب بر حق امام زمان (عج) و فرزند حسین (ع) و امید مستضعفان و امید بینوایان و پدر یتیمان و فرزندان شهداء، سلام بر تو ای آیت خدا و این حجت زمان سلام و درود محمد و آل محمد (ص) بر تو باد که ملت ما را از خواب غفلت چندین ساله بیدار کردی و هدف ما را دراین نهضت به ما نشان دادی و طریق وصول به هدف را و سکوت را و راه قیام و انقلاب را و راه میدان و مبارزه را شناساندی . ای امام و ای رهبر امت و ای پدر روحانی که با بیان خود نفس طاغوتی ما را تزکیه نمودی، بدان «تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم و تا آخرین دم حیاتم مقلد و ماموم تو هستم به خدا سوگند یک لحظه از این عهد و پیمانی که با تو بسته ام نظرم برنخواهد گشت و آخرین خونی که از بدنم بیرون ریزد نقش خمینی رهبر خواهد بست . زیرا که من این وفاداری را از مکتب کربلا، از پرچمدار اباعبدالله (ع) آموخته ام و عینیت این وفاداری را از سیدمان و مولایم شهید آیة الله بهشتی آموخته ام . ای امام امت و ای امید مستضعفان بدان که من مقلد و مطیع امر تو که همان اطاعت از رسول خدا محمد (ص) است می باشم و تا آخرین قطره خونم سرباز تو و تو فرماندهم خواهی بود .

************
شهید محمد ابراهیم همت

جهل حاکم بر یک جامعه، انسان ها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوتی مکمل این جهل اند . شاید قرن ها طول بکشد تا انسانی از سلاله پاکان متولد شود و بتواند رهبری یک جامعه سردرگم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است .

**********

لطفاً بقیه را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید .

 

بسیجى شهید غلامرضا نونهال ـ محل شهادت جبهه طراح تاریخ 61/2/10

امام را فراموش نکنید و ما همه باید از او درس بگیریم .

**********
شهید جواد محمد زاده پاکدل

«... من مقلد امام؛ تابع ولایت‏فقیه‏ام؛ بى او اصالتى ندارم. او بود که ما را از اسارت رهاند و به خویشتن خویش باز گرداند»

**********
شهید فرمان یارى نژاد

حرفهاى امام عزیزمان را گوش کنید و فرمانهاى او را به خوبى انجام دهید، از شما خواستارم که تا زنده ‏اید از انقلاب و امام حمایت کنید و این حمایت امرى واجب و ضرورى مى‏باشد.

**********
شهید اصغر سلمانى

هل من ناصر ینصرنى لبیک یا خمینى، اگر روز عاشورا نبودم حسین(ع) را یارى کنم و با کفار و منافقین از خدا بى خبر بجنگم، در صف مردان اسلام آن زمان قرار گیرم، به حمدالله امروز توانستم فرزند زهرا(س)را یارى نمایم، در صف سرداران اسلام قرار گیرم،از راه و روش حسین(ع) که 1400 سال پیش از این بود و امروز حسین زمان خمینى کبیر درس گرفته که همانا از بین بردن هرگونه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق دیگران و آزاد شدن مسلمانان از سلطه حکومتهاى شرق و غرب و دیگر حکومتهاى خون خوار جهان است.

***********
جهادگر شهید محمد صادق بابایى

اى شما دوستان بشتابید به سوى خدا و از دهان امام حرف بگیرید و عمل کنید.

************
جهادگر شهید عباس مبرا محل شهادت پیرانشهر سردشت تاریخ 61/8/13

براى نجات اسلام باید اندیشه‏ها و افکار امام)ره(را ملاک و معیار اندیشه و عمل قرار دهیم.

************
پاسدار وظیفه شهید عسگر بغدایى

در امام بیشتر دقت شوید و سعى کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید.

************
شهید رجب على عسکرى

از سخنان امام تفکر کنید شرق و غرب و عوامل مزدور داخلیش را بهتر بشناسید مبادا انقلاب خونین اسلامیمان صادر نشود.مبادا جوسازى مزدوران در مورد یاران امام در جامعه پیدا کند.مبادا قدس آزاد نگردد.که بنده با اعتقاد بر اینکه کلید فتح قدس در کربلاست در رهى راهى شدم که راه کربلا در آنجاست .


» نظر

روایتی تازه منتشرشده از علمدار عشق

وقتی گلوله از بازویم عبور کرد و خورد به پهلویم، یاد پهلوی مادرم فاطمه افتادم و حس غریبی از همه یازهراء هایی که گفته بودم ریخت توی دلم

به گزارش رزمندگان شمال، روایت شیدایی که خواهید خواند؛ جانبازِ محقق غلامعلی نسائی، 16 سال پس از شهادت سید مجتبی علمدار در گفتگو با رزمنده ی جانباز؛ رضا علیپور جانشین سید مجتبی در گروهان سلمان به رشته تحریر درآورده است:

 

 

سید مجتبی علمدار، به سال چهل پنج، در هنگامه سحر بدنیا آمد، آقا سید مجتبی اولین صدایی را که در این جهانی هستی پس از اولین لحظه تولدش شنید، اذان صبح بود.

سید مجتبی علمدار، فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل، لشکر 25 کربلا بود.

من و مجتبی ساروی هستیم. «مازندرانی» من هر کجا که مجتبی بود، حاضر بودم، مجتبی همیشه می گفت: علیرضا خیلی دوست دارم، مانند مادرم«حضرت زهراء(س)» شهید بشوم.

در شب «عملیات والفجر 10»، به سمت سه راهی دجیله پیش می رفتیم، آتش دشمن لحظه ای قطع نمی شد و آرزوهای مجتبی شنیدنی تر شده بود، تیربارها مانند بلبل می خواندند، مجتبی تیر خورد، گلوله گرینف بود. گرینف گلوله عجیبی دارد، تیرخورد به بازوی مجتبی، بالای آرنج، دست مجتبی را خرد کرد و گلوله عمود فرو رفت به پهلوی مجتبی، بازوی مجتبی شکست، پهلویش را شکافت.

مجبتی می گفت: «فدای مادرم بشوم، مادرم زهراء(س) که آن نانجیبان، پهلویش را شکستند و بازویش را. هوا تاریک بود، وقتی گلوله خوردم، حس غریبی از همه یازهراء هایی که گفته بودم ریخت توی دلم. تیرخورد به پهلویم، یاد پهلوی مادرم فاطمه بودم.

حس کردم دستم قطع شده، پهلویم را درد شدیدی پیچیده بود، شدت گلوله استخوان را خرد کرده و دستم را پیدا نمی کردم ، چرخیده بود بالای سرم. آرام بر گرداندم و یاد مادرم بودم که چه کشید در آن غربت و تنهایی.»

سید مجتبی که در عملیات والفجر10 بسختی مجروح شده بود، در بیمارستان بوعلی سینا ساری بستری شد.

من هم چند تایی تیر خورده بودم، از بیمارستان که به خانه برگشتم، عصا زنان سراغ آقا سیدمجتبی رفتم. شده بودم یک پا پرستار مجتبی، دو سه ماهی مجبتی بستری بود، آن هیکل ورزشکاری و قامت برافراشته و رشید، شده بود پوست و استخوان، مثل یک گنجشک زخمی زیر باران، افتاده بود روی تخت.بچه های جبهه می آمدند و می رفتند، سید مجتبی چون پهلویش را تیر شکافته بود، کلسترومی شده بود، یک وضعیت بسیار سخت برای یک مجروع جنگی، به همین خاطر بوی نامطبوعی فضای اتاق را گرفته بود.

سید مجتبی می گفت: «بچه ها این بوی ظاهر من است که شما را این همه بی طاقت کرده و مجبورید جلوی دهان و بینی تان را محکم بپوشانید، وای به روزی که بوی باطن ما را خدا آزاد کند، آن وقت است که معلوم می شود چه بلایی سرتان می آورد.» آقاسید مجتبی البته این ها را از روی اخلاصی که داشت می گفت، و گرنه مجتبی یک جوری دیگر بود. خیلی خاص.

روزگار گذشت، جنگ گذشت و سیدمجتبی احوالی دیگر داشت، فرق داشت با خیلی از جنگ برگشتگان، همان حالات عرفانی را حفظ کرده بود و یک ذره از آن روحیات رزمندگی اش تنزل نکرده بود.

یک روز بهم گفت: علی رضا، آروزی مهمی دارم!

گفتم: چه آرزویی؟

گفت: دلم میخواهد خانه خدا نصیبم بشود.

سید مجتبی که آرزو می کند، ناگهان به لطف مادرش خانم فاطمه الزهراء(س) خیلی زود بر آورده می شود.

آقاسید مجتبی، مداح اهلبیت بود و یک جایی روضه غریبی از مادرش فاطمه الزهراء(س) می خواند.

آقارحیم یوسفی، اهل گرگان، توی آن مجلس وقتی ضجه های آقا مجتبی را برای رفتن به حج می شنود، بعد جلسه غروب زنگ میزند به خانه آقا سید مجتبی و می گوید: آقا سید مجتبی، آرزویی که داشتی بر آورده شده، می روی حج، چون آقا مجتبی عضو رسمی سپاه بود، باید مجوز خروج هم می گرفت.

می رود ستاد مرکزی سپاه تهران، آن روز کلی دوندگی میکند، موفق نمی شود، دیگر داشت، تعطیل می شد، مجتبی می رود توی محوطه، بین درختان، می نشیند، آنجا گریه می کند، می گوید: یازهراء من گیر افتادم، اگر امروز اینجا کارم درست نشود، همه چی بهم می خورد، بلند می شود، می رود، می بیند، کارش خدائی درست شده است. صدا می کنند: بیا این نامه ات برو.

رفت مکه و مدتی بعد برگشت، رفتیم پیشوازش، بغلش کردم، بوئیدمش، بوسیدمش. رفتیم جای خلوتی، مجتبی گریه کرد، من گریه کردم، گفت: علیرضا، عرفات بوی شلمچه میداد.

یک روز توی عرفات، جای خلوتی یافتم، جائی که من بودم و دلم بود، دست بردم خاک عرفات را بوئیدم،

ـ گفتم: عرفات! بی معرفت، بوی شلمچه می دهی!

و من دلم را آنجا حسابی خالی کردم، سبک شدم.

سید مجتبی علمدار بعد از بازگشت عمره مفرده، دیگر با قبل فرق داشت، یک جورایی دیگه، پرستو شده بود و سکوی پرواز می خواست.

سال هفتاد پنج، بر اثر جراحت ناشی از جنگ، این آخری بیمارستان امام ساری بستری شد.

روز آخری، آقا یحیی کاکوئی بالای سرش، غروب بود، می گفت: همین که اذان مغرب شد، مجتبی چشم اش را باز کرد، بین اذان بود،

گفت: «تو که آخر گره را باز می کنی، پس چرا امروز و فردا می کنی؟»

هنوز اذان تمام نشده بود که سید مجتبی چشم هایش را بروی دنیا بست و پرستو شد و پرید.

تشیع جنازه سید مجتبی یک حال هوائی غریبانه ائی داشت، شلوغ بود، اشک و بود، روضه بی بی دو عالم، فاطمه زهراء(س)

سید مجتبی به من گفته بود: روز شهادتش، بعد از تشیع، توی قبر که گذاشتن اش، اذان بگویم، وقتی مجتبی را گذاشتیم توی قبر، صدای اذان ظهر بلندگو، بلند شد، آن وقت من ایستادم، رو به قبله، کنار قبری که سید مجتبی را گذاشته اند.

اذان گفتم....

اذان که تمام شد، سید مجتبی توی قبر آرام خوابیده است، هنوز سنگ لحد را نگذاشته ایم.

حاج آقا دیانی از دوستان آقا سید مجتبی ایستاد به قبله، مجتبی جلوی پیش نماز، نماز ظهر و عصر را خواندیم....

سید مجتبی وصیت کرده بود، آن شال سبزی که در هنگام روضه خوانی اشک هایش را پاک می کرد و کمرش را می بست، داخل قبرش بگذاریم و روضه مادرش حضرت زهرا(س) را سر قبرش بخوانیم .

مجتبی تأکید کرده بود؛ روضه که می خوانید، هنگام گریه صورت های تان را داخل قبر بگیرید، جوری گریه کنید که اشک های تان بریزد توی قبرم...

ـ روضه مادرش فاطمه زهراء(س) بود.

آقا رضا کافی، مداح اهلبیت ساروی، ایشان روضه می خواند، گریه می کردیم و اشک های مان می چکید داخل قبر، روضه حضرت زهراء(س)روی قبر خوانده شد، سنگ لحد را گذاشتیم و خاک ریختیم و سید مجتبی رفت بهشت و مهمان مادر سادات شد و ما برگشتیم به زندگی دنیایی...

به گزارش رزمندگان شمال، سید مجتبی علمدار11 دی 1345 دیده به جهان گشود، 11دی 1364زخم عشق و جانبازی به تن نشاند، دی ماه1370 لباس دامادی به تن کرد، دی ماه 1371 با تولد سیده زهرا، پدر شد، و 11دی 1375 به قافله همرزمان شهیدش پیوست.

...و هنوز هم از بیت الزهرای ساری، نوای دلنشین و حزن انگیز سید مجتبی به گوش می رسد؛

"بقیع با او بگو دستم ببستند همان هایی که پهلویش شکستند"


» نظر

و باز هم هفته دفاع مقدس

امروز سی و یکم شهریور ماه است . روزی که با آغاز آن برنامه های مثلاً گرامیداشت این هفته مقدس در هر سال برگزار می شود . یک هفته ای که به قول شهید خرازی جنگ را درشت می نویسند ولی درست نمی نویسند . یک هفته همه جا جنگی می شود نمایشگاههای مختلف برپا می شود ، رسانه ملی رنگ و بوی جنگی به خود می گیرد و کلی برنامه در باره دفاع مقدس در سطح کشور به اجرا در میایید . سیما هم هر چه فیلم تکراری و خوب و بد جنگی را از آرشیو خارج نموده و برای چندمین بار به معرض تماشا می گذارد . مدیران و مسئولین کشور در این چند روز چفیه به گردن میاندازند و سعی دارند ادای رزمندگان را دربیاورند و خیلی از مسائل ریز و درشتی که همه ما با آنها آشنا هستیم . اما آیا براستی باید دفاع مقدسمان را در این یک هفته خلاصه کنیم ؟ آیا در این یک هفته می توان از هشت سال حماسه و ایثار بخوبی تجلیل و قدردانی نمود ؟ چرا گرامیداشت دفاع ما به همین یک هفته خلاصه می شود ؟ شاید بعضی ها بگویند این هفته نمادین است و نمی توان هر روز سال را برنامه داشت ، بله این حرف درست است ولی آیا باید هشت سال دفاع مقدس و شهدای آن و بازماندگانشان و جانبازان و آزادگان را به فراموشی بسپاریم و به همین هفته بسنده کنیم ؟ انتظار این است که مسئولین و مردم ما به این فراز از وصیتنامه سیاسی – الهی امام راحلمان(ره) توجه کنند که می فرماید : ... نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی مادی گم شوند ... آیا براستی مسئولین ما به این فرمایش حضرت امام (ره) گوش کردند و بدان عمل نمودند ؟ آیا خبر از خانواده شهدا و مشکلاتشان دارند ؟ آیا حالی از جانبازان بستری در بیمارستان ها و آسایشگاه ها می پرسند ؟ آیا خبر از درد دل فرزند شهید دارند ؟ یا اینکه فقط به فکر میز و پست و مقام خویشند و بر سر ریاست و کیاست با هم دعوا دارند ؟ یا اینکه برای رسیدن به قدرت با هم به نزاع می پردازند و وظایف اصلی شان که خدمت به این نظام و مردم آنست را به فراموشی سپرده اند ؟ هر روزی که به صفحات نشریات و یا سایت ها نگاه می ندازیم چشممان به مطالبی می خورد که واقعاً مایه تأثر و تأسف است . تیترها حاکی از مشکلات مالی و اقتصادی فلان مسئول و یا دعوای جناحی این گروه و آن دسته دارد ! آیا شهدای ما برای این چیزها جانشان را فدا کردند ؟ آیا خون شهیدانمان باید اینگونه به هدر برود ؟ مگر نه اینکه ما میراث دار خون آنان هستیم و باید ادامه دهنده راه آنان باشیم ؟! پس کو آن همه وعده و وعید که قبل از سوار شدن بر مسند قدرت میدادیم ؟ آیا باید به این زودی همه آن عزیزان و یاد آنان را به فراموشی بسپاریم ؟ کجا رفت آن همه ادعا ؟ خدایا نمیدانم ما را چه شده است ! برای رسیدن به منافع مادی همه چیز را فدا می کنیم . آقامون رو خون به دل کردیم بعد هم با وقاحت می گوییم که ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند ! آیا علی زمانمان تنها نیست ؟ چقدر به فرمایشات ایشان گوش میدهیم وبه آن عمل می کنیم ؟ خدا یا نمیدانم دیگر چه بگویم ! حرف بسیار است و قلم قاصر ...

********************************************************

پی نوشت : به لینک های زیر که ویژه نامه هایی مربوط به دفاع مقدس می باشد هم سر بزنید .

* حدیث حماسـه 

ویژه نامه هفته دفاع مقدس

 


» نظر

وقتی «دایی» با خدا عشق بازی می کرد

«ابوالفضل اسدی» به سال 1344 در اراک متولد شد و در هفتم شهریورماه 1366 در منطقه شلمچه  پنجه بر بام عرش گرفت و بر بام آسمان منزل گرفت. او را به نام «دایی ابوالفضل» می شناختند  آن چه خواهید خواند برشی است از حیات طیبه ی آن شهید عزیز

زمان جنگ در هر مرخصی که به شهر می‌آمدیم ، هر روز بعدازظهر بچه‌های جبهه در میدان مرکزی شهر اراک جمع می‌شدیم. یک روز دم‌دمای غروب و  اذان مغرب، دایی ابوالفضل به من گفت: بیا می‌خوام ببرمت یک‌جا کیف کنیم.

من اول فکر کردم می‌خواهیم برویم نماز جماعت. دنبالش راه افتادم بدون این‌که معنی حرفش را بفهمم  .

به یک مغازة کبابی رفت و پنج شش سیخ کباب خرید. باز هم بدون این که حرفی بزنم دنبالش راه افتادم. به یکی از محله‌های فقیرنشین شهر رفتیم و در خانة محقری را زد. پیرمردی در را باز کرد. از احوال‌پرسی او مشخص بود که دایی ابوالفضل را می‌شناسد. با تعارف آن مرد وارد خانه که تمامش تشکیل شده بود از یک اتاق، شدیم  .

پیرزنی در گوشه اتاق، و دو بچه حدود هفت و نه ساله عقب‌افتاده ذهنی هم در کناری بودند که با دیدن دایی به شور و شعف آمدند. بعد از این‌که کلی با آن بچه‌ها بازی کرد، دایی با دست خودش لقمه از نان و کباب درست می‌کرد و در دهان آن بچه‌ها می‌گذاشت و هی با کلمات شوخ آن ها را می‌خنداند.


خلاصه، غذا دادن به بچه‌ها تمام شد و دایی از مادر بچه‌ها خواست لباس تمیز بدهد تا لباس بچه‌ها را عوض کند. بعد از عوض کردن، لباس‌های چرک را شست و بعد از آن با دادن مبلغی پول از اندک حقوقی که بابت جبهه بود(یعنی همان دو هزار تومان در ماه که همان روزگار هم از نصف حقوق یک کارگر که در شهر خود روزی هشت ساعت کار می‌کرد هم کم‌تر بود) به آن خانواده داد و از آن محل خارج شدیم و در تمام مدت که ما در آن مکان حضور داشتیم از زبان آن پیرمرد و پیرزن که انگار از غم و غصه دو فرزند عقب‌مانده‌شان به پیری زودرس مبتلا شده بودند به جز دعا در حق ایشان چیزی نشنیدم.

بعد از خروج از آن جا گفتم دایی چه‌کار کردى؟ گفت:
به این می‌گن عشق‌بازی با خدا.


» نظر

پذیرش قطعنامه 598 ، دلایل و ضرورت ها

قطعنامه 598 که در 29 تیر سال 1366 در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شده بود، سرانجام پس از یک سال به فرمان امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب در 27 تیر سال 1367 از سوی جمهوری اسلامی رسما پذیرفته شد.

قطعنامه 598 با درایت و هوشیاری حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی پذیرفته شد. امام راحل (ره) با تغییر شیوه دفاع ، دشمنان را خلع سلاح و تلاش چند ساله ملت شهید پرور را به ثمر رساندند و با توجه به شرایط ایجاد شده در فضای سیاسی منطقه و معادلات جهانی ، این شرایط مطلوبی برای ملت ایران بود.




در 21 مرداد 1367 حضرت آیت الله خامنه ای، رئیس جمهور وقت کشور در خطبه های نماز جمعه تهران عنوان کردند: «اعلام قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران دو فایده اساسی داشت: اول این که آتش بس را به صلاح انقلاب و کشور دانستیم و دوم این که با اعلام قبول قطعنامه، ماهیت رژیم عراق علی رغم ادعای صلح طلبی، آشکار شد و تحولات بعدی اصالت هر دو مصلحت را مشخص کرد... رژیم عراق در مقابل این حرکت غیر منتظره جمهوری اسلامی ایران درماند. اگر طالب پوشاندن چهره جنگ طلبانه خود بود باید آتش بس را قبول می کرد. اگر می خواست زیر بار نرود، چهره منافقانه این رژیم افشا می شد و این هر دو به نفع کشور ما بود».

*** دلایل پذیرش کامل قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی ایران
کارشناسان و صاحب نظران برای پذیرش قطعنامه دلایل بسیاری ذکر می کنند که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران ، حضرت امام خمینی (ره) به عنوان رهبر و ولی فقیه و بر اساس اختیاری که به موجب اصل یکصدو دهم قانون اساسی داشتند، پذیرش قطعنامه را اعلام و آن را به مصلحت نظام تشخیص دادند.
- شرایط بین المللی نامساعد، به نحوی که عراق با پذیرش کلیه قطعنامه های شورای امنیت داد صلح طلبی سر می داد و در مجامع بین المللی ایران را جنگ طلب معرفی می کرد.
- شرایط جدید و پیچیده در منطقه با حضور بی سابقه نیروهای نظامی امریکا و متحدینش در خلیج فارس .
- جدی شدن مساله تحریم تسلیحاتی ایران به عنوان طرفی که قطعنامه 598 را قبول نکرده است.
-کاربرد وسیع سلاح های شیمیای توسط عراق و عکس العمل ضعیف مجامع بین المللی در این مورد.
- شرایط نامساعد در جبهه ها که منجر به عقب نشینی نیروهای نظامی ایران از بسیاری از نقاط اشغالی در داخل خاک عراق و حتی از دست دادن قسمت هایی از خاک ایران شده بود.
- یکی از مهمترین دلایل پذیرش قطعنامه 598 علاوه بر وجود عناصر مثبت در آن، فقدان عناصری بود که در قطعنامه های قبلی شورای امنیت موجود بود و منجر به رد آن ها می شد. (شورای امنیت و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران /عباس هدایتی خمینی/دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه- 1370)
*** تفاوت های عمده قطعنامه 598 با قطعنامه های پیشین
شورای امنیت سازمان ملل متحد حدود 10 بیانیه و 10 قطعنامه در باره جنگ ایران و عراق
صادر کرد که شاخص ترین آن قطعنامه 598 بود.این قطعنامه با قطعنامه های پیشین شورای امنیت متفاوت بود. مهم ترین تفاوت آن از نظر صوری، قرار گرفتن آن در قالب فصل 7 منشور ملل متحد بود که آن را از حالت توصیه خارج و برای دوطرف جنگ لازم الاجرا می کرد. از نظر محتوایی نیز این قطعنامه از قطعنامه های پیشین جامع تر بود و در آن سعی شده بود برخی دیدگاه ها و خواسته های ایران مورد توجه قرار گیرد.
الف ) قطعنامه 598 بر خورد صحیحی با مساله کرده و به عبارت دیگر صورت مساله را درست مطرح کرده است . شورا به وظایف خود توجه داشته ، نقض صلح را احراز کرده است.
ب) قطعنامه 598 بر خلاف اسلاف خود راه حلی عملی و نسبتا جامع و عادلانه برای مساله ارایه می دهد.
ج) قطعنامه 598 تضمین هایی برای آینده و جلوگیری از تکرار تجاوز (هرچند ناقص و ناکافی)ارایه می دهد. (شورای امنیت و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران /عباس هدایتی خمینی/دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت خارجه)
"یکی از صاحب نظران و دست اندرکاران سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در زمان صدور قطعنامه 598، "محمدجواد لاریجانی" معاون بین المللی وقت وزارت خارجه اظهار می دارد: پیش از صدور قطعنامه 598 تمامی قطب های قدرت جهان چند کار هم زمان را سازماندهی کردند: فشاری بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران که در آن سرزنش، تنبیه و تحریم ایران به لحاظ تسلیحاتی و اقتصادی منظور گردد، دوم حضور نظامی ترساننده ای در خلیج فارس که تمامی قدرت ها در آن شرکت داشته باشند. یک برداشت کلی این بود که زمان مداخله قدرت های بزرگ برای جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ به نظر آن ها فرا رسیده است و نباید بیش از این فرصت را از دست داد . بدین ترتیب قطعنامه 598 در حال شکل گیری بود و از خصوصیات آن در آخرین پیش نویس ها، اقدامات تنبیهی و محدود کننده علیه جمهوری اسلامی بود. به طور هم زمان نیز نیروهای نظامی بلوک های مختلف شروع به ورود به خلیج فارس کردند."
برای روشن ساختن شرایط استراتژیک و سیاسی که منجر به پذیرش این قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی ایران شد، ضرورت ها و دلایل اتخاذ چنین تصمیمی و نیز واکنش های داخلی به آن، چند تن از کارشناسان سیاسی و نظامی در گفت وگو با پژوهشگران ایرنا به
بیان دیدگاه ها و نقطه نظر های خود پرداختند.
"عباس ملکی" رییس موسسه "مطالعات دریای خزر" و معاون سابق وزارت خارجه شورای امنیت ضمن اشاره به پرونده حقوقی جنگ ایران و عراق می گوید: این جنگ دارای پرونده قطوری است که حدود ده قطعنامه و ده بیانیه را در بر می گیرد. اولین بیانیه در یکم مهر 1359 و آخرین آن که در مورد استفاده از سلاح های شیمیایی در حلبچه بود در اردیبهشت 1367 صادر شد. البته بیانیه آخر این پرونده تقریبا 5 سال پس از جنگ در سال 1991 در مورد تعیین آغاز گر جنگ صادر شده بود.
وی در مورد اهمیت قطعنامه 598 می افزاید: از بین همه قطعنامه و بیانیه هایی که شورای امنیت در مورد جنگ عراق علیه ایران صادر کرد، قطعنامه 598 از همه مهمتر است. این قطعنامه از جهات مختلف دارای اهمیت است.
ملکی بااشاره به ویژگی های این قطعنامه می گوید: اولین ویژگی که قطعنامه 598 داشت، این بود که تا اندازه ای نظرات ایران در آن لحاظ شده بود. در اولین قطعنامه و بیانیه ای که در مورد جنگ ایران و عراق صادر شده بود، اصلا این جنگ را جنگ ندانسته بودند بلکه بیشتر یک وضعیت توصیف شده بود که دو طرف با هم اختلاف دارند. اما در قطعنامه 598 به صورت جدی معلوم شد که این جنگ است و در جنگ یک طرف حتما آغاز گر است.
به گفته معاون وزیر سابق امورخارجه، بر اساس بند6 قطعنامه 598 از دبیر کل درخواست شده بود که ضمن مشورت با ایران و عراق، مساله تفویض کار تحقیق در باب مسولیت مخاصمه را به هیئتی بی طرف، واگذار کند که آن را بررسی کند و در حد اقل مدت ممکن به شورا گزارش دهد.
یعنی معلوم شود که کدام طرف این جنگ را شروع کرده است. زیرا عراق مدعی بود نیروهای ایرانی جنگ را شروع کردند و ما می گفتیم در یک لحظه نیروهای عراق به فرودگاه های شهرهای مختلف ما حمله کردند. این موضوع خیلی مهم بودکه مشخص شود کدام طرف مسوول آغاز مخاصمه است. همه نیروهای سیاسی کشورها به دنبال کسب پرستیژ در صحنه بین المللی هستند و برای ایران خیلی مهم بود که ثابت کند که مسولیت این جنگ با چه کسی است.
ملکی می افزاید: البته دبیر کل این کار را زود انجام نداد. قطعنامه 598 در سال 1987 ( 1366ه.ش ) تصویب شد و همانطور که پیشتر اشاره شد در سال 1991 ( 1370ه.ش )و بعد از حمله عراق به کویت دبیر کل نظر کمیته را اعلام کرد که بر اساس آن مشخص شد، علی رغم این که برخی برخوردهای مرزی بین دو کشور بوده ولی این عراق بوده است که به صورت انبوه و همه جانبه در یک روز معین به ایران حمله کرده است.
رییس موسسه "مطالعات دریای خزر" به نکته دیگری در مورد اهمیت قطعنامه 598 اشاره می کند و می افزاید: برای تدوین قطعنامه مذکور مذاکرات متعددی بین تهران و دبیر کل و نماینده ها و معاونان ایشان ازجمله "یان الیاسون " که الان وزیر امور خارجه سوئد است و "جیمیانوپیکو" انجام شد. دیپلمات های ما به صورت جدی با این دو نفر در تعامل بودند تا بالاخره آن حد اقل خواست های ایران در این قطعنامه گنجانده شود. مهم ترین موضوعی که ایران مطرح می کرد این بود که ما اعتماد نداریم اگر جنگ تمام شود عراق سرزمین هایی را که اشغال کرده است، تخلیه کند. اما در بند یک قطعنامه 598 که خیلی هم مهم بود، دو طرف ملزم به اعلام آتش بس و بازگشت بی درنگ تمام نیروها تا سرحدات بین المللی شدند و این یکی از شرایطی است که ایران را در آن مورد راضی می کرد. زیرا که در اواخر جنگ و در آستانه صدور قطعنامه 598 در سال 1366 عراق مانند ابتدای جنگ مجددا شروع به آفند(حمله) تهاجمی کرد و بخش هایی از اراضی کشورمان را در جنوب و جنوب غرب در اختیار گرفت. از طرفی تاسیسات نفتی ایران نیز مورد حمله قرار گرفته بود، به طوری که در سال 1986 به بیش از صد نفتکش ایرانی حمله شد و این حساسیت زیادی ایجاد کرده بود.



ملکی به یکی دیگر از دلایل پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران پرداخته و اظهار می دارد: ایران از لحاظ اقتصادی احساس می کرد زیر بناهای کشور توانایی ادامه جنگ را ندارند و این همان موضوع مهم نامه ای است که فرمانده سپاه به جانشین فرمانده کل قوا یعنی "هاشمی رفسنجانی" نوشت و ایشان نیز این نامه را همراه با نامه های دیگر خدمت حضرت امام(ره) برده بودند.
وی همچنین به شرایط منطقه ای آن دوره اشاره کرده و می افزاید: جنگ داشت شکل بین المللی به خود می گرفت. چون وقتی عراق به کشتی های نفتکش و تاسیسات نفتی ایران حمله می کرد ایران هم باید عکس العمل نشان می داد و در یک موقعیتی کشتی های نفتکشی که از بنادر کویت، امارات متحده و عربستان به سمت تنگه هرمز می رفتند برای این که از حملا ت دو کشور ایران و عراق مصون بمانند تصمیم گرفتند از پرچم کشورهایی مثل امریکا، شوروی و فرانسه استفاده کنند. حمله ناو هواپیمابر آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران از عواقب حضور نیروهای این کشورها در منطقه است.
به گفته ملکی از ویژگی های دیگر قطعنامه 598 این بود که قطعنامه مذکور حجم خسارات را در مخاصمه خیلی عظیم دانسته و نیاز به کوشش امدادهای بین المللی در جهت نوسازی را در کل تصدیق کرده بود و در همین خصوص از دبیر کل درخواست کرده بود هیاتی از کارشناسان را در باب مساله نوسازی تعیین و به شورای امنیت گزارش دهد. این نکته مهمی بود چون ایران متوجه شده بود که اگر از این طریق کمیته ای حقیقت یاب بتواند ثابت کند که عراق مسوول شروع جنگ است بنابر این خسارت های وارده به ایران را باید عراق یا ارگان های بین المللی بپردازند.
به همین دلیل هم دبیر کل یک هیاتی ر ا برای برآورد کردن میزان خسارات اعزام کرد. در حالی که ایران و مسئولین ایران خسارات را تا حدود هزار میلیارد دلار بر آورد کرده بودند، ولی آن هیات تا 92 میلیارد دلارش را احصا و آن ها را لیست کرد.
ملکی همچنین در پایان به واکنش رژیم بعثی عراق در مورد پذیرش قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی اشاره می کند و می گوید: پذیرفتن این قطعنامه با خشم و عصبانیت شدید "صدام حسین" و دولت عراق روبرو شد و آن ها فکر می کردند که ایران چنین کار ی نمی کند. به همین علت بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران مجد دا نیروهای عراقی حملات وسیعی را در غرب شروع کردند و هم زمان با آن منافقین نیز عملیا ت "مرصاد" را انجام دادند که با دستور امام، مردم به جبهه ها رفتند و آن توطئه هم خنثی شد.
"حسین علایی " از فرماندهان جنگ و عضو هیات علمی دانشگاه عالی دفاع ملی در مورد علل تاخیر ایران در پذیرش قطعنامه 598 می گوید: وقتی قطعنامه 598 در تیر ماه سال 1366 تصویب شد ایران این قطعنامه را رد نکرد. ولیکن برای پذیرش آن اعلام کرد نیاز به مذاکره دارد تا بتواند در مورد جا به جایی بندهای قطعنامه و ترتیب آن ها صحبت کند.
این استاد دانشگاه می افزاید: نظر ایران بر این بود که در طول سالیان جنگ هیچ گاه جامعه بین الملل به خواسته های ایران توجه نکرده و رژیم صدام که آشکارا به ایران حمله کرده حتی به عنوان متجاوز از سوی مجامع بین المللی به صورت رسمی شناخته نشده و باید تضمینی برای ختم جنگ وجود داشته باشد که دوباره منجر به آغاز جنگ نشود و بنابراین باید خاتمه جنگ به یک صلح پایدار بیانجامد.
وی ادامه می دهد: به همین دلیل ایران معتقد بود حالا که در موقعیت برتر نظامی نسبت به ارتش بعثی صدام قرار دارد و توانسته با کمک مردم و نیروهای مسلح و قدرت دفاعی که خودش ایجاد کرده و در شرایط تحریم تسلیحاتی سرزمین های خودش را آزاد کرده و دشمن را در شرایط نامساعد قرار داده است، بایستی راجع به ترتیب بندهای قطعنامه مذاکرات صورت بگیرد. به طوری که مثلا بند تعیین متجاوز که در این قطعنامه آمده بود به بندهای جلوتر تغییر مکان پیدا کند و یا بند تعیین خسارات جنگ جابه جا شود. و پایان جنگ هم به گونه ای باشد که ایران مطمئن شود که اگر دوباره صدام هوس حمله به ایران کرد این توافق نامه یا پذیرش قطعنامه تضمین کننده چنین شرایطی باشد.
این استاد دانشگاه می گوید: بنابراین ایران در طول یک سال دنبال مذاکره با اعضای شورای امنیت سازمان ملل بود تا بتواند چنین شرایطی را فراهم کند.
قطعنامه 598 اولین قطعنامه ای بود که حداقل خواسته های ایران در آن منظور شده بود. چون در قطعنامه های قبلی تنها به موضوع آتش بس اشاره می شد اما در قطعنامه 598 هم مسئله آتش بس هم مسئله عقب نشینی به مرزهای بین المللی که تلویحا به معنی پذیرش قرارداد 1975 الجزیره بود و هم معرفی متجاوز از سوی سازمان ملل و تشکیل کمیته ای برای برآورد خسارات و چگونگی تامین آن لحاظ شده بود.
بنابراین ایران در واقع دنبال این بود که با مذاکره با اعضای شورای امنیت سازمان ملل در شرایطی قطعنامه را بپذیرد که قطعنامه تضمین کننده صلح بعدی برای ایران باشد.
علایی که یکی از فرماندهان جنگ تحمیلی بود، در مورد ضرورت پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی می گوید : بدیهی است هر جنگی که آغاز می شود باید یک زمانی تمام شود. هیچ موقع جنگ برای همیشه ادامه پیدا نخواهد کرد. مسئله این است که جنگ چگونه پایان یابد. ایران هم از روز اول که صدام جنگ را آغاز کرد دنبال پایان دادن به جنگ بود.
وی در این بار ه می افزاید: در روزهای اول پیشنهاد ایران این بود که اگر ارتش متجاوز بعثی عراق از خاک ایران خارج شود و خسارت ها تامین شود خود به خود جنگ تمام خواهد شد. اما خوب بعد ها ارتش عراق از خاک ایران بیرون نرفت و ایران مجبور شد که پیشنهاد برخی از کشورها برای آتش بس را نپذیرد. زیرا مفهوم این پیشنهاد ها این بود که نیروهای نظامی ارتش بعثی عراق در داخل خاک ایران بمانند و ایران حق دفاع را از خودش سلب بکند و با دشمن نجنگد بلکه با مذاکره متجاوز را از خاکش بیرون کند.
این استاد دانشگا ه در ادامه سخنان خود به قطعنامه های قبل از 598 اشاره می کند و می گوید: تا قبل از قطعنامه 598 هم می بینیم اکثر قطعنامه هایی که از سوی سازمان ملل منتشر شد، تقریبا بر همین سیاق است. بعد از این که ایران توانست دست برتر را در جبهه های جنگ پیدا کند و ارتش عراق را به طور کامل از خاک خود بیرون کند و جنگ به خاک دشمن کشیده شد و فشار نظامی شدیدی بر رژیم صدام حسین وارد شد، سازمان ملل وارد عمل شد و حداقل خواسته های ایران را در قطعنامه 598 گنجاند.
علایی می گوید: بنابراین برای ایران به منظور پایان یافتن جنگ چند راه بیشتر وجود نداشت. یا بایستی که خود صدام حسین که جنگ را آغاز کرده بود، می پذیرفت که به عنوان آغازگر جنگ خسارات جنگ را بپردازد و اعلام کند به صورت رسمی قرارداد 1975 را که قرارداد مرزی بین دو کشور است را قبول دارد که در نهایت با مذاکره جنگ تمام می شد. اما صدام حسین چنین اقدامی را نمی کرد و فقط از آتش بس صحبت می کرد. بنابراین مذاکره با رژیم صدام حسین امکان پذیر نبود.
به گفته وی راه دوم این بود که یک مرجع ثالثی برای میانجیگری وارد عمل می شد که این مرجع ثالث هم هیچ گاه وار عمل نشد. تنها در سال پایانی جنگ بود که به دلیل برتری قدرت نظامی ایران و نگرانی کشورهای دیگر از جمله قدرت های بزرگ مثل آمریکا و شوروی، مبنی بر این که ایران ممکن است پیروز مطلق در این جنگ شود و بر اثر فشار نظامی که ایران بر صدام و رژیم بعثی وارد می کند مردم عراق دست به قیام و انقلاب بزنند و رژیم بعثی صدام را از بین ببرند و حکومت در آن نیز جا به دست مردم بیافتد. از همین رو آن ها آمدند و یک قطعنامه ای را تنظیم کردند که به اسم 598 معروف است.
این فرمانده جنگ می گوید: بنابراین ایران بایستی که یا فشار نظامی را ادامه می داد تا صدام حسین ساقط شود یا این که باید با صدام حسین مذاکره می کرد. یعنی صدام حسین بایستی شرایط ایران را می پذیرفت که مهمترین آن پذیرش قرار داد 1975 و اعتراف به آغاز گری جنگ از سوی خودش و تامین خسارا ت بود. یا یک مرجع ثالثی مثل شورای امنیت سازمان ملل باید وارد عمل می شد تا یک چارچوبی را که مقبول دو طرف باشد برای پایان جنگ تنظیم کند.
وی در پایان این بحث ضمن اشاره به چگونگی پایان یافتن جنگ می افزاید: به هر حال این شکل سوم یعنی وارد عمل شدن شورای امنیت و تعیین چارچوبی که حداقل خواسته های ایران در آن لحاظ شده بود و عراق را هم در آن شرایط که نگران سقوط حکومت حزب بعث بود، راضی می کرد، می توانست جنگ را پایان دهد.
بنابراین، ایران در آن شرایط وقتی وضعیت را این چنین دید و از سوی دیگر تحولاتی هم در شرایط اقتصادی و نظامی ایران در ماه های آخر جنگ به وجود آمد، به سمت ختم جنگ رفت تا فشار بیشتری بر مردم وارد نشود. این شرایط به دلیل جبهه ای بود که آمریکایی ها در خلیج فارس علیه جمهوری اسلامی باز کردند و سکوهای نفت ایران را مورد حمله قرار دادند که منجر شد تا منابع درآمدی ایران برای اداره کشور و ادامه جنگ با مشکل اساسی مواجه شود.
به طوری که در سال های پایانی جنگ درآمد نفتی ایران بین 5 تا 7 میلیارد دلار در سال کاهش یافته بود.
علایی عضو هیات علمی دانشگاه عالی دفاع ملی در مورد واکنش های داخلی نسبت به پذیرش این قطعنامه می گوید: زمانی که قطعنامه 598 پذیرفته شد، از آن جا که همه مردم ایران و افراد و جریانات سیاسی و شخصیت های مختلف دیدگاه های امام (ره) را درست می دانستند و به ایشان علاقه مند بودند، از تصمیم های حضرت امام حمایت کردند. البته روزهای اول برای برخی سوال بود که آیا واقعا حضرت امام برای این اقدام خودشان چنین تصمیم گرفتند که بعد با پیامی که حضرت امام دادند و با جلسات و صحبت هایی که انجام گرفت، مشخص شد که حضرت امام پذیرفتن قطعنامه را در آن شرایط به نفع کشور و نظام دانسته اند و نجنگیدن در آن زمان را به عنوان یک تکلیف تشخیص داده اند. بنابراین در داخل کشور همه از این دیدگاه و تصمیم حضرت امام به طور کامل و قاطعانه پشتیبانی کردند.
این عضو سپاه پاسدران به اتفاقات و خاطره هایی که بعد از پذیرش این قطعنامه رخ داد اشاره کرده و می گوید : وقتی که ایران قطعنامه 598 را در 27 تیر سال 1367 پذیرفت صدام حسین این را دوباره تلقی از ضعف ایران کرد و همان اشتباه روز اول جنگ را در مورد تصمیم ایران مرتکب شد و دوباره یک حمله نظامی گسترده ای را به ایران آغاز کرد.
ما تقریبا پس از قطعنامه حدود یک ماه درگیر جنگ جدیدی از سوی رژیم صدام حسین شدیم. از طرفی ارتش بعثی در خوزستان دوباره جاده اهواز خرمشهر را گرفت و یک جنگ عظیمی در خوزستان اتفاق افتاد.
وی می افزاید: از سمت غرب نیز تا حدودی خود ارتش صدام جلو آمد و بعد منافقین را که در عراق سازماندهی نظامی کرده بودند و تیپ های مختلفی را با تانک و نفربر در اختیار شان گذاشته بودند را، راهی تهران کردند. به طور ی که آن ها حرکت کردند و حتی تا نزدیک کرمانشاه جلو آمدند که در آن جا مردم و نیروهای مسلح جلوی آن ها را گرفتند و آن ها منهدم شدند.
به گفته علایی: بنابرابن در آن زمان به دلیل جنگ جدیدی که صدام حسین علیه ایران آغاز کرد تمام رزمندگان اسلام در گیر جنگ جدیدی بودند و فکر می کردند که صدام حسین قطعنامه را نپذیرفته است و جنگ جدید و طولانی در پیش رو قراردارد.پس از این که مردم وارد صحنه شدند دوباره شرایط جبهه ها عوض شد. هم منافین منهدم شدند و هم ارتش عراق دوباره از خاک ایران بیرون رانده شد و شرایط به گونه ای پیش آمد که حتی رییس جمهور وقت از امام تقاضا کردند تا اگر امام اجازه دهند نیروهای رزمنده ایرانی دوباره به سرزمین های دشمن حمله کنند و به داخل خاک دشمن بروند. که امام در آن جا فرمودند، نه ما در پذیرش قطعنامه جدی هستیم و در چارچوب قطعنامه به یک صلح پایدار فکر می کنیم و هرگز پذیرش قطعنامه برای ما یک امر تاکتیکی نبوده بلکه یک تصمیم اساسی و اصولی است.
وی در پایان می گوید: به همین خاطر در آن زمان تمام رزمندگان این احساس را داشتند که چرا جمهوری اسلامی ایران در هر شرایطی واقعا مظلوم واقع می شود. سال ها بود که همه می گفتند شما آتش بس را بپذیرید حالا که ایران این را پذیرفته دوباره جنگ جدیدی را آغاز کردند. یک شرایط حماسی و روحی این چنینی در رزمندگان ایران حاکم بود و همه در چنین حال و هوایی به سر می بردند.
علایی به روزی که قطعنامه پذیرفته شد اشاره می کند و می گوید: روز اولی که اعلام شد قطعنامه از سوی حضرت امام پذیرفته شد من اکثر فرماندهان و رزمندگان را می دیدم که گریه می کردند و این گریه شان به این دلیل بود که آن ها تصور می کردند که ممکن است حضرت امام(ره) در شرایطی قرار گرفتند که مجبور شدند این قطعنامه را بپذیرند و رزمندگان اسلام نتوانستند به خواسته های ایشان آن چنان که باید عمل کنند.
"سیامک باقری" از اعضا سپاه پاسداران و دانشجوی دکتری در رشته امنیت ملی از دانشگاه عالی دفاع ملی در باره ضرورت پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران می گوید : تقریبا از سال 65 و به ویژه از سال های 66 و 67 به بعد جنگ بین ایران و عراق از حالت دو جانبه به یک حالت چند جانبه تبدیل شده بود. در واقع در این سال ها بازیگران و قدرت های بزرگ دنیا علنا در حمایت از صدام و رژیم بعثی عراق وارد این جنگ شدند. همان طور که اسناد موجود نشان می دهد آمریکایی ها خلیج فارس را به نوعی تحت پوشش ناوگان های خودشان قرار داده بودند و حتی زمانی که جمهور ی اسلامی ایران فاو را فتح کرد آن ها احساس خطر بیشتری کرده و برای مقابله با جمهوری اسلامی تعدادی از سکوهای نفتی ایران را منفجر کردند. بدین ترتیب جنگ ایران و عراق به یک جنگ بین المللی تبدیل شده بود.
به همین دلیل جمهوری اسلامی ایران لازم دید که با توجه به دگرگونی هایی که فضا و شرایط جنگ ایجاد شده بود، نسبت به هدفی که داشت یعنی "جنگ تا رفع فتنه رژیم بعثی عراق" راهبردهایش را تغییر دهد.
وی در مورد علت دیگر ی که برای پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران وجود داشت می گوید: این قطعنامه تا حدود زیادی متفاوت از قطعنامه های دیگر بود. این قطعنامه با تلاش ها و پیگیری های وزرات خارجه جمهوری اسلامی و با چانه زنی هایی که در مجامع مختلف و در شورای امنیت صورت گرفته بود به گونه ای تنظیم و ارائه شد که تا حدود زیادی خواسته های ایران را در بر می گرفت. از این رو باعث شد که با توجه به شرایط منطقه ای و بین المللی و ابعادی که این جنگ پیدا کرده بود جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 را بپذیرد.
وی می گوید: یک دلیل دیگری که پذیرش قطعنامه را ضروری کرده بود تعداد و نوع تلفات جنگ بود. ما شاهد آن بودیم که رژیم بعثی عراق در انتهای جنگ متوسل به سلاح های غیرمتعارف شد و مجامع و کشورهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر مانند آمریکا و کشورهای اروپایی نیز هیچ واکنشی را لیه آن از خود نشان ندادند.صدام سلاح های شیمیایی را نه تنها علیه ایران بلکه علیه مردم کشور خود نیز به کار برد و جنگ را به گونه ای گسترش داد که تلفات انسانی بسیار بالا رفت .


» نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >