سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقام حمزه (ع) در قیامت از زبان پیامبر (ص)

خبرگزاری مهر: حمزة بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود، دو سال پیش از ولادت رسول خدا (ص) دیده ‏به جهان گشود. او در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاد اندیشى، آزاد منشى و ستم‏ ستیزى سرآمد بود که سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد.
 
آن آزاد مرد، حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاى مشرکان‏ حمایت مى ‏کرد، گرویدن وى به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد، زیرا پس از آن ‏مسلمانان از انزوا بیرون آمدند و قریش با درک پشتیبانى توانا و استوار حمزه از پیامبر اکرم (ص) از آزارهاى خود کاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان‏ ملایم‌ تر شد.
 
حمزه (ع) همراه دیگر مسلمانان به مدینه هجرت کرد و خدمات ارزنده ‏اى بویژه در امور نظامى ارائه داد. پیامبر اکرم (ص) به مسائل دفاعى حکومت نوبنیاد خود اهتمام خاصى داشتند. ایشان‏ با تشکیل گروه‌هاى رزمى درصدد برآمدند امنیت مدینه را تامین کرده، مسلمانان را براى رویارویى با دشمنان آماده سازند. بر این اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستین‏ گروه گشتى رزمى را به فرماندهى حضرت حمزه (ع) ، اعزام نمودند. گرچه این‏ رویارویى بدون درگیرى پایان یافت ولى نشانه ‏اى از اقتدار سپاه اندک اسلام دربرابر کاروان بزرگ مشرکان بود.
 
رسول گرامى اسلام در ربیع ‏الاول سال دوم هجرت غزوه "ابواء” را تدارک دید و درجمادى ‏الاولى غزوه "ذات العشیره‏” را به قصد تعقیب کاروان قریش سازماندهى کرد. در این دو غزوه نیز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود.
 
آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضورى درخشنده داشت. این نبرد با امدادهاى الهى و دلاورى ‏هاى بى ‏مانند امیرمومنان على (ع) و سلحشورى حمزه، با پیروزى قاطع سپاه اسلام‏ به پایان رسید. در این پیکار تنى چند از سران کفر به دست تواناى حمزه به هلاکت ‏رسیده یا به اسارت درآمدند. طعیمه بن‏عدى و ابوقیس بن‏ فاکه از جمله این کشته ‏شدگان‏ بودند; و "اسود بن‏عامر” به دست‏ حمزه به اسارت درآمد، سیدالشهدا حمزه ‏بن ‏عبدالمطلب در غزوه "بنى قینقاع‏” پرچمدار سپاه اسلام بود. یهودیان بنى‏ قینقاع ‏نخستین گروه یهود بودند که با اسلام اعلام جنگ نمودند، سپاه اسلام قلعه آنها را محاصره کرد. آنگاه رسول خدا(ص) آنان را از مدینه تبعید نمود و اموالشان را مصادره کرد.
 
یک سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با هدف مقابله با مشرکانى که براى انتقام‏گیرى‏ از مسلمانان و جبران شکست‏ بدر به سمت مدینه آمده بودند آغاز گردید.حمزه و برخى دیگر از مسلمانان سلحشور، معتقد به جنگ برون‏ شهرى بودند، حمزه به ‏رسول خدا عرض کرد: "سوگند به آن که قرآن را بر تو فرستاد امروز دست‏ به غذا نخواهم برد، مگرآنکه بیرون مدینه با شمشیر خود بر دشمن بتازم!”

حضرت حمزه (ع) از معدود قهرمانانى‏ بود که در جنگ، نشان بر خود مى ‏نهاد و بدین وسیله خود را به دوست و دشمن معرفى‏ مى‏ کرد. او نمونه ‏اى از شجاعت و دلیرى در میدان نبرد بود، خود را به اعماق صفوف‏ دشمن مى ‏رساند و با دشمن درگیر مى‏ شد، از قدرت بازوى برجسته ‏اى بهره‌ مند بود. در احد با دو شمشیر پیش رسول خدا مى‏ جنگید و مى ‏گفت: "من شیر خدا هستم!”
 
غزوه احد
 
روحیه قریش بر اثر شکست در جنک بدر سخت افسرده بود. برای جبران این شکست مادی ومعنوی وبه قصد گرفتن انتقام کشتگان خود، بر آن شد که با ارتشی مجهز ومتشکل از دلاوران ورزیده اکثر قبایل عرب به سوی مدینه حرکت کنند.
 
از این رو عمرو عاص و چند نفر دیگر مامور شدند که قبایل کنانه وثقیف را با خود همراه سازند واز آنان برای جنگ با مسلمانان کمک بگیرند. آنان توانستند سه هزار مرد جنگی برای مقابله با مسلمانان فراهم آورند.
 
دستگاه اطلاعاتی اسلام، پیامبر(ص) را از تصمیم قریش و حرکت آنان برای جنگ با مسلمانان آگاه ساخت. رسول اکرم (ص)برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد و اکثریت اعضا نظر دادند که ارتش اسلام از مدینه خارج شود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد. پیامبر پس از ادای نماز جمعه با لشکری بالغ بر هزار نفر مدینه را به قصد دامنه کوه احد ترک گفت.
 
صف آرایی دو لشکر در بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت آغاز شد. ارتش اسلام مکانی را اردوگاه خود قرار داد که از پشت‏ به یک مانع وحافظ طبیعی یعنی کوه احد محدود می‏ شد. ولی در وسط کوه بریدگی خاصی بودکه احتمال می ‏رفت دشمن، کوه را دور زند واز وسط آن بریدگی در پشت اردوگاه مسلمانان ظاهر شود. پیامبر برای رفع این خطر عبد الله جبیر را با پنجاه تیر انداز بر روی تپه‏ ای مستقر ساخت که از نفوذ دشمن از این راه جلوگیری کنند و فرمان داد که هیچگاه از این نقطه دور نشوند، حتی اگر مسلمانان پیروز شوند و دشمن پا به فرار بگذارد. پیامبر (ص) پرچم را به دست مصعب داد زیرا وی از قبیله بنی عبد الدار بود و پرجمدار قریش نیز از این قبیله بود.
 
جنگ آغاز شد، و بر اثر دلاوریهای مسلمانان ارتش قریش با دادن تلفات زیاد پا به فرار گذارد. تیراندازان بالای تپه، تصور کردند که دیگر به استقرار آنان بر روی تپه نیازی نیست. از این رو، برخلاف دستور پیامبر (ص)، برای جمع آوری غنایم مقر نگهبانی را ترک کردند. خالد بن ولید که جنگاوری شجاع بود از آغاز نبرد می ‏دانست که دهانه این تپه کلید پیروزی است. چند بار خواسته بود که از آنجا به پشت جبهه اسلام نفود کند ولی با تیراندازی نگهبانان روبرو شده، به عقب بازگشته بود. این بار که خالد مقر نگهبانی را خلوت دید با یک حمله توام با غافلگیری، در پشت ‏سر مسلمانان ظاهر شد و مسلمانان غیر مسلح و غفلت زده را از پشت‏ سر مورد حمله قرار داد. هرج و مرج عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد وارتش فراری قریش، از این راه مجددا وارد میدان نبرد شد. در این میان مصعب بن عمیر پرچمدار اسلام به وسیله یکی از سربازان دشمن کشته شد و چون صورت مصعب پوشیده بود قاتل او خیال کرد که وی پیامبر اسلام است، لذا فریاد کشید: «ألا قد قتِلَ مُحمد».(هان ای مردم، آگاه باشید که محمد کشته شد). خبر مرگ پیامبر در میان مسلمانان انتشار یافت واکثریت قریب به اتفاق آنان پا به فرار گذاردند، به طوری که در میان میدان جز چند نفر انگشت‏ شمار باقی نماندند.
 
ابن هشام، چنین می ‏نویسد: انس بن نضر عموی انس بن مالک می‏ گوید: موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر منتشر شد، بیشتر مسلمانان به فکر نجات جان خود افتادند وهر کس به گوشه‏ ای پناه برد. وی می‏ گوید: دیدم که دسته‏ ای از مهاجر وانصار، که در بین آنان عمر خطاب و طلحه وعبیدالله بودند، در گوشه‏ ای نشسته‏ اند و در فکر نجات خود هستند. من با لحن اعتراض آمیزی به آنان گفتم: چرا اینجا نشسته‏ اید؟ در جواب گفتند: پیامبر کشته شده است و دیگر نبرد فایده ندارد. من به آنها گفتم: اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد؛ برخیزید و در آن راهی که او کشته شد شما هم شهید شوید؛ و اگر محمد کشته شد خدای او زنده است. وی می‏ افزاید که: من دیدم سخنانم در آنها تاثیر ندارد؛ خود دست‏ به سلاح بردم و مشغول نبرد شدم.(1)
 
ابن هشام می‏ گوید: انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کسی دیگر نشناخت. گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می ‏کشیدند که چگونه به عبد الله بن ابی منافق متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد! گروهی نیز به کوه پناه بردند. (2)
 
ابن ابی الحدید می ‏نویسد: شخصی در بغداد در سال 608 ه. ق. کتاب مغازی واقدی را نزد دانشمند بزرگ محمد بن معد علوی درس می ‏گرفت ومن نیز یک روز در آن مجلس درس شرکت کردم. هنگامی که مطلب به اینجا رسید که محمد بن مسلمة، که صریحا نقل می ‏کند که در روز احد با چشمهای خود دیده است که مسلمانان از کوه بالا می ‏رفتند و پیامبر آنان را به نامهایشان صدا می‏ زد ومی ‏فرمود:«إلیّ یا فلان، إلیّ یا فلان( به سوی من بیا ای فلان) ولی هیچ کس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمی‏ داد، استاد به من گفت که منظور از فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام ومنصب به دست آوردند و راوی، از ترس، از تصریح به نامهای آنان خودداری کرده است و صریحا نخواسته است اسم آنان را بیاورد. (3)
 
شرح فداکاری امام علی (ع)

نویسندگان معاصر مصری که وقایع اسلام را تحلیل کرده‏ اند حق حضرت علی (ع) را چنانکه شایسته مقام اوست و یا لااقل به نحوی که در تواریخ ضبط شده است ادا نکرده‏ اند و فداکاری امیر مؤمنان را در ردیف دیگران قرار داده‏ اند.از این رو لازم می ‏دانیم اجمالی از فداکاریهای آن حضرت را از منابع خودشان در اینجا منعکس سازیم.
 
1- ابن اثیر در تاریخ خود (6) می نویسد: پیامبر (ص) از هر طرف مورد هجوم دسته‏ هایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دسته‏ ای که به آن حضرت حمله می‏ آوردند حضرت علی(ع) به فرمان پیامبر به آنها حمله می‏ برد و با کشتن بعضی از آنها موجبات تفرقشان را فراهم می‏ کرد واین جریان چند بار در احد تکرار شد. به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد وایثار حضرت علی را نزد پیامبر ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان می ‏دهد. رسول خدا امین وحی را تصدیق کرد و گفت:«من از علی و او از من است‏» سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود:
«لاسیف الا ذوالفقار، ولا فتی الا علی‏».شمشیری چون ذوالفقار وجوانمردی همچون علی نیست.
 
ابن ابی الحدید جریان را تا حدی مشروحتر نقل کرده، می‏ گوید: دسته‏ای که برای کشتن پیامبر (ص) هجوم می‏ آوردند پنجاه نفر بودند و علی(ع) در حالی که پیاده بود آنها را متفرق می‏ ساخت.
 
سپس جریان نزول جبرئیل را نقل کرده، می ‏گوید: علاوه بر این مطلب که از نظر تاریخ مسلم است، من در برخی از نسخه‏ های کتاب «غزوات‏» محمد بن اسحاق جریان آمدن جبرئیل را دیده‏ ام. حتی روزی از استاد خود عبد الوهاب سکینه از صحت آن پرسیدم. وی گفت صحیح است. من به او گفتم چرا این خبر صحیح را مؤلفان صحاح ششگانه ننوشته‏ اند؟ وی در پاسخ گفت: خیلی از روایات صحیح داریم که نویسندگان صحاح از درج آن غفلت ورزیده‏ اند! (7)
 
2- در سخنرانی مشروحی که امیر مؤمنان برای «راس الیهود» در محضر گروهی از اصحاب خود ایراد فرمود به فداکاری خود چنین اشاره می‏ فرماید: هنگامی که ارتش قریش سیل آسا بر ما حمله کرد، انصار و مهاجرین راه خانه خود گرفتند. من با وجود هفتاد زخم از آن حضرت دفاع کردم. سپس آن حضرت قبا را به کنار زد ودست روی مواضع زخم، که نشانه‏ های آنها باقی بود، کشید. حتی به نقل «خصال‏» صدوق، حضرت علی(ع) در دفاع از وجود پیامبر(ص) به قدری پافشاری وفداکاری کرد که شمشیر او شکست و پیامبر شمشیر خود را که ذوالفقار بود به وی مرحمت نمود تا به وسیله آن به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد. (8)
 
3- ابن ابی الحدید می‏ نویسد: هنگامی که غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند فشار حمله دشمن به سوی آن حضرت بالا گرفت. دسته‏ ای از قبیله بنی کنانه وگروهی از قبیله بنی عبد مناف که در میان آنان چهار قهرمان نامور بود به سوی پیامبر هجوم آوردند. در این هنگام حضرت علی پروانه‏ وار گرد وجود پیامبر می‏ گشت واز نزدیک شدن دشمن به او جلوگیری می‏ کرد. گروهی که تعداد آنان از پنجاه نفر تجاوز می ‏کرد قصد جان پیامبر کردند وتنها حملات آتشین حضرت علی بود که آنان را متفرق می‏ کرد. اما آنان باز در نقطه‏ ای گرد می‏ آمدند و حمله خود را از سر می‏ گرفتند. در این حملات، آن چهار قهرمان وده نفر دیگر که اسامی آنان را تاریخ مشخص نکرده است کشته شدند. جبرئیل این فداکاری حضرت(ع) را به پیامبر (ص) تبریک گفت و پیامبر فرمود: «علی از من و من از او هستم‏».
 
4- در صحنه جنگهای گذشته پرچمدار از موقعیت‏ بسیار بزرگی برخوردار بوده و پیوسته پرچم به دست افراد دلیر و توانا واگذار می ‏شده است. پایداری پرچمدار موجب دلگرمی جنگجویان دیگر بود وبرای جلوگیری از ضربه روحی به سربازان چند نفر به عنوان پرچمدار تعیین می‏ شد تا اگر یکی کشته شود دیگری پرچم را به دست‏ بگیرد.
 
قریش از شجاعت ودلاوری مسلمانان در نبرد بدر آگاه بود. از این رو، تعداد زیادی از دلاوران خود را به عنوان حامل پرچم معین کرده بود. نخستین کسی که مسئولیت پرچمداری قریش را به عهده داشت طلحة بن طلیحه بود. وی نخستین کسی بود که با ضربات حضرت علی(ع) از پای در آمد. پس از قتل او پرچم قریش را افراد زیر به نوبت‏ به دست گرفتند وهمگی با ضربات حضرت علی(ع) از پای در آمدند: سعید بن طلحه، عثمان بن طلحه، شافع بن طلحه، حارث بن ابی طلحه، عزیز بن عثمان، عبد الله بن جمیله، ارطاة بن شراحبیل، صواب.
 
با کشته شدن این افراد، سپاه قریش پا به فرار گذارد واز این راه نخستین پیروزی مسلمانان با فداکاری حضرت علی(ع) به دست آمد. (9) مرحوم مفید در ارشاد از امام صادق (ع) نقل می‏ کند که پرچمداران قریش نه نفر بودند وهمگی، یکی پس از دیگری، به دست‏ حضرت علی (ع) از پای در آمدند. ابن هشام در سیره خود علاوه بر این افراد از افراد دیگری نام می‏ برد که در حمله نخست‏ با ضربات علی (ع) از پای در آمدند. (10)
 
شهادت حضرت حمزه (ع)
 
حضرت حمزه در جنگ احد، به هنگام تهاجم دشمن، وفادار و ثابت‏ قدم از رسول خدا دفاع مى ‏کرد و توانست‏ سى مشرک جنگجو را به هلاکت‏ برساند. یکى از مشرکان به نام "وحشى‏”، زیر درختى درکمین آن سردار دلاور نشسته بود حمزه او را دید و آهنگ او کرد. یکى از دشمنان راه‏ را بر او بست، حمزه به او حمله کرد و وى را به قتل رساند. سپس با شتاب به سوى ‏وحشى خیز برداشت ولى پایش در گل سر خورد و به زمین افتاد. در این هنگام وحشى ‏زوبین به سویش پرت کرد … و بدین ترتیب آن بزرگوار پس از عمرى جهاد در راه خدا و یارى پیامبر گرامى به ملکوت اعلى پیوست و آن سردار رشید، شهید شاهد بارگاه ‏الهى شد.
 
رسول خدا (ص) در منزلت او فرمود: "سالار شهیدان در روز قیامت نزد خداوند حمزه است‏". مزار آن سردار شهید و دیگر شهیدان احد همواره زیارتگاه عاشقان و عارفان الهى و الهام‏بخش جهاد و شهادت به‏ مبارزان بوده است. "السلام علیک یا عم رسول الله السلام علیک یا خیر الشهداء السلام علیک یااسد الله و رسوله‏”.


» نظر

بررسی مبانی حجاب و عفاف در قرآن

بررسی مبانی حجاب و عفاف در قرآن

فرزانه نیکوبرش راد

چکیده

            «حجاب و عفاف»در قاموس بشری ، واژه های آشنایی هستند که در گذر زمان از سنت به سوی  مدرنیته ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده است . در این میان مردان و زنان (به خصوص زنان) در مسیر تند باد حرکت به سوی مدرنیسم ، در معرض برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی قرار گرفتند تا در توسعه سرمایه داری نقش خویش را ایفا کنند .

            اما با گذر زمان از هویت و شخصیت و ماهیت خود بیشتر دور شدند ، و در یک حرکت جدید با بازگشت دوباره به سوی منیت خویش و توجه به سرشت و طبیعت و احتیاجات حقیقی خودرا ، در میان معنویت ، هویت خویش را در «عفاف و حجاب» جستجو کردند .

            نگاهی به مبانی «حجاب و عفاف» که برخاسته از حقایق دین و در افق بالاتر از عالم ماده تدوین و تبیین شده است ، در عصر برهنگی ، تنها پاسخ مثبت و حقیقی به نیازهای درونی و بازگشت به گرایش های فطری جامعه انسانی است که سلامت ،امنیت ، معنویت و کمال را در خانواده و اجتماع میسور می سازد ؛ و این انتخاب  تنها راه رسیدن به کمال و سعادت الهی است ، مبانی و ریشه و راه های این حقیقت را می توان از بطن قرآن و روایت های اصیل اسلامی به دست آورد .

            از این روی در این مقاله «مبانی عفاف و حجاب» از قرآن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است . روش تحقیق به صورت تحلیل محتوای است که به شیوه کتابخانه ای جمع آوری شده است . امید است این تحقیق در توسعه فرهنگ حجاب و عفاف در جامعه تأثیرگذار باشد .

مفهوم حجاب

            حجاب را از دو بعد لغوی و اصطلاحی می توان تعریف کرد که در بعد لغوی در ساده ترین تعریف حجاب به معنی پوشش و فاصله میان دو چیز معنا شده است ؛ چنان که ابن منظور می نویسد : «الحجاب :الستر ... و الحجاب اسم ما احتجب به وکل ما حال بین شیئین : حجاب ... و کل شی ءٍٍ منع شیئاً فقد حجبه ...»1 ؛ (ابن منظور ، 2000 م ، ج 4 : 36) «حجاب به معنای پوشانیدن است و اسم چیزی است که پوشانیدن با آن انجام می گیرد و هرچیزی که میان دو چیز ، جدایی می اندازد، حجاب گویند و هر چیزی که مانع از چیز دیگر شود او را حجب نموده است .»

و در کلامی دیگر خداوند منّان می فرماید : «و من بنینا و بینک حجاب.»2 (سوره فصلت : آیه 5)؛  «میان ما و شما حاجز و فاصله ای در نحله و دین وجود دارد ، نیز بدین معنا به کار رفته است .»

            شهید مطهری در مورد واژه «حجاب با تأکید بر مفهوم پوشش بیان می کنند : «کلمه ی حجاب هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب . بیشتر استعمالش به معنی پرده است . این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می دهد که پرده وسیله ی پوشش است ، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست ، آن پوششی حجاب نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد . در قرآن کریم در داستان سلیمان ، غروب خورشید را این طور توصیف می کند : «حَتّی تَورات بالحجاب»3 ، (سوره ص :آیه 32 ) «تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد .» ، پرده ی حاجز میان قلب و شکم را «حجاب» گویند .4(مطهری ، 1353 : 63)

                در کتب لغت فارسی نیز برای واژه ی «حجاب» معنای مختلفی مانند : «پرده ، ستر ، نقابی که زنان چهره ی خود را به آن می پوشانند ، روی بند ، برقع ، چادری که زنان سرتاپای خود را بدان می پوشانند .» 5 (معین ، 1379 ، ج 1 :1340 / عمید ، 1367 : 557) آمده است . در کل می توان گفت حجاب به معنی پوشش ، بدیهی ترین تعریفی است که می توان به آن اشاره کرد .

            به نظر می رسد واژه «ستر» در طول زمان به «پوشش» تغییر یافته است که زن در پس پوششی مانند  حجاب خود را در جامعه از گزندهای مختلف مصون می دارد . چنان که «حجاب در علومی چون عرفان و طب و شاید دیگر علوم اصطلاح خاصی دارد ؛ اما این واژه در قرآن و حدیث نیز با عنایت به همین معنای لغوی به کار رفته و معنای خاصی پیدا نکرده است . در دوران متأخر این واژه معنای اصطلاحی خاصی پیدا کرده و به پوشش خاص زنان اطلاق شده است .»1 (جمشیدی ، 1386 : 2)

 «شهید مطهری در مورد واژه «ستر» و تغییر آن به «پوشش» می نویسد:« مورد استعمال کلمه ی [ستر به پوشش در مفهوم] حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدیدی است . در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقهاء ، کلمه ی «ستر» که به معنی پوشش است به کار رفته است . فقها چه در کتاب الصلوه و چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شده اند ،کلمه ستر را به کار برده اند، نه کلمه ی حجاب را . بهتر این بود که این کلمه عوض نمی شد و ما همیشه همان کلمه ی پوشش را به کار می بردیم ، زیرا چنان که گفتیم معنی شایع لغت حجاب ، پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده می شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده ی زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود . پوشش زن در اسلام ، این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمایی نپردازد .»2 (مطهری ، 1353 : 64)

سیر تاریخی حجاب

            بنابر گواهی متون تاریخی ، در اکثر قریب به اتفاق اقوام و ملل ، حجاب در میان زنان معمول بوده ، هر چند فراز و نشیب های زیادی را طی کرده است و گاهی با اعمال سلیقه ی حاکمان تشدید یا تخفیف یافته است ولی هیچ گاه به طور کامل از میان نرفته است .

            «مورخان به ندرت از اقوامی بدوی یاد می کنند که زنان شان دارای حجاب مناسب نبوده یا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر می شدند . تعداد این اقوام به قدری نادر است که در مقام مقایسه -  به قول اندیشمندان -  قابل ذکر نیستند و شاید بتوان گفت : وجود برخی موانع سبب جلوگیری از بروز تمایلات و استعدادهای فطری و طبیعی آنان شده است و یا عواملی باعث انحراف آنان از مسیر فطرت گشته است .»3 (محمدی آشنانی ، 1373 : 22)

            شهید مطهری در مورد این که کدامین اقوام دارای حجاب بوده اند چنین بیان می کند : «در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالاً در هند حجاب وجود داشته است و از آن چه در قانون اسلام آمده سخت تر بوده است اما در عرب جاهلیت حجاب وجود نداشته است و به وسیله ی اسلام در عرب پیدا شده است .»4 (مطهری ،1353: 5)

            مهدی قلی هدایت در کتاب خاطرات و فطرت زنانه پوشش در ملل مختلف می گوید : «اگر به لباس ملی کشورهای جهان بنگریم به خوبی حجاب و پوشش زن را در می یابیم . براون واشنایور ، نویسنده ی غربی ، در کتابی به نام پوشاک اقوام مختلف ، پوشاک اقوام گوناگون جهان از عهد باستان تا قرن بیستم  را به صورت مصور ارائه کرده اند . نگاهی کوتاه به این کتاب روشنگر این واقعیت است که در عهد باستان در میان یهودیان ، مسیحیان ، زرتشتی ها ، یونانیان و اهالی روم ، آلمان ، خاور نزدیک و برخی مناطق دیگر پوشش زن به طور کامل رعایت می شده است ، به گونه ای که زنان چین در معابر عمومی جز در پرده و ملحفه ظاهر نمی شدند و در خانه نیز دارای اندرونی و بیرونی بوده اند.»1 (هدایت ، 1363 : 405)

در مجموع می توان گفت حجاب به معنای یک رفتار انسانی در طول تاریخ با فراز و نشیب های فراوانی همراه بوده و گرایش های مختلفی در هر دوره بر نوع حجاب افراد مؤثر بوده است . اگر چه رسم حجاب در بین اقوام غیر عرب مانند ایران باستان ، اروپا ، قوم یهود و ... مرسوم بوده است . اسلام ، نه تنها واضح قانون حجاب نبوده است ، بلکه در جهت جلوگیری از افراط و تفریط هایی که در طول تاریخ در مورد حجاب به وجود آمده بود، به قانونمند کردن و تنظیم و تخفیف آن همت گماشته است و آن را به صورتی متعادل ، صحیح و متناسب با فطرت انسانی زن ارائه نموده است .

 

مبانی حجاب در قرآن

            حجاب در کلام الله مجید در سوره های نور و احزاب به صراحت و وضوح تبیین شده است . «در این آیات شریفه حدود حجاب ، آثار و کارکردهای آن بیان گردیده است ؛ در حقیقت ، حجاب زن مسلمان به فتوای همه ی مراجع معروف تقلید در این زمان یکی از ضروریات دین است .»1 لزوم پوشیدگی زن براساس شش دلیل قطعی قابل اثبات است که هر یک به تنهایی برای اثبات ضرورت حجاب کافی است : 1-  قرآن کریم ، 2-  روایات شریفه ، 3-  سیره ی اهل بیت علیه السلام ، 4-  براهین عقلی ، 5- فطرت و طبیعت انسانی و تاریخ .

            نکته مهم در بررسی حجاب از نظر دین مبین اسلام ، این است که نگرشی مطابق با فطرت و هویت حقیقی زنان است که نه تنها یک بُعدی نبوده ، بلکه همه ی ابعاد و جوانب شخصیت زن مسلمان در بُعد مادی و معنوی را مدّ نظر قرار داده است . از این روی در این مقاله حجاب تنها از دیدگاه قرآن و روایت ها مورد بررسی قرار گرفته است که حجاب فیزیکی بدن ، حجاب در نگاه ، گفتار ، رفتار و در قلب را می توان اشاره         کرد .

 

حجاب فیزیکی بدن

            این بُعد همان محوری است که مورد توجه اکثر دانشمندان ، علما ، فقها و روشنفکران بوده است . این بخش از حجاب محسوس ترین و ملموس ترین بُعد می باشد . در آیات شریفه قرآن کریم «در سوره نور و احزاب» به این بُعد از حجاب  با عنوان «خُمار» و «جلباب»تأکید ویژه شده است .

خمار

            قرآن کریم از دو نوع حجاب و شیوه ی پوشش زن سخن به میان آورده است : «خمار» و «جلباب» ؛ از خمار در آیه سوره نور سخن گفته شده است : «وَلیضرِبنَ بِخُمُرِ هِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ»2 ؛ (سوره نور ، آیه 30) «خمارهای خود را بر گریبان  های خویش بیفکنید .» که این قسمت آیه بیان گر کیفیت پوشش است که زن باید آن را بپوشاند .

            «خمر» ، جمع خمار است و در کتب لغت آمده است : «الخمار ثوب تغطی به المرأه أسما»3 ؛ (راغب اصفهانی ، 1992 م : 298) «خمار لباسی است که زن سر خود را با آن می پوشاند .» آقای مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن می نویسد : «خمر و خمار به معنی ستر و پوشش است . شراب را خمر گویند ؛ زیرا حواس ظاهری و باطنی را می پوشاند . به روسری زن نیز خمار گویند ؛ زیرا به وسیله آن سرش را می پوشاند .»4 (مصطفوی ، 1360 ،چ 3 : 129) ابن عباس در تفسیر این بخش از آیه ی شریفه می گوید : «تغط شعرها و صدرها و ترائبها و سوالصفا» 5  ؛ (طبرسی ، 1380 ، چ 7 : 185) «زن موی سر، سینه و دور گردن و زیرگلوی خود را بپوشاند .»

            «آنچه می تواند به این فرمان الهی جامه ی عمل بپوشاند ، مقنعه یا روسری بلندی است که علاوه بر پوشش کامل سر ، بر روی گردن و سینه افتد .»1 (بیرقی اکبری ، 1377 : 38) و شهید مطهری معتقد است : «ترکیب لغوی «ضَرَب علی» در لغت عرب این معنا را می سازد که چیزی را بر روی چیز دیگر قرار دهند ، به طوری که مانع و حاجبی برای او شمرده شود .»2 (مطهری ، 1353 : 138) براساس آیه ی شریفه و تفسیر ابن عباس ، این پوشش سرهر چه که هست ، اعم از شال ، روسری ، مقنعه باید مو ، سینه ، دورگردن و زیرگلوی زن را بپوشاند .

            «در زمان جاهلیت و صدر اسلام زنان عرب غیرمسلمان لباس های بلند و گشاد می پوشیدند ، برسر یا شانه خود عبا می انداختند و پوششی کوتاه و کوتاه تر از جلباب روی سرشان می بستند . شهید مطهری به نقل از تفاسیر معتبر از جمله تفسیر کشاف بیان می کنند که زنان عرب معمولاً پیراهن هایی می پوشیدند که گریبان های شان باز بود ، دور گردن و سینه را نمی پوشاند و روسری هایی هم که روی سر خود می انداختند از پشت سر می آویختند ، قهراً گوش ها و بناگوش ها و گوشواره ها و جلوی سینه و گردن نمایان می شد . این آیه دستور می دهد که باید قسمت آویخته ی همان روسری ها از دو طرف روی سینه و گریبان خود بیافکنند تا قسمت های یاد شده پوشیده گردد .»3 (همان : 136 و 137)

            در ذیل این آیه محمدبن یعقوب کلینی در کافی به سند خود از محمدبن یحیی ، از احمد بن محمد بن حکم از سیف بن عمیره از سعد اسکاف از ابی جعفر علیه السلام چنین روایت می کند که فرمودند : «استقبل شابُ من انصار امراه بالمدینه و کان النساء یتفلعن خلف آذانهّن فنظر المیعاد مقبلد فلمّا جازت نظر المیعاد و دخل فی زقاق قد سماه ببنی فلان فجعل ینظر خلفها و اعترض وجهه عظم فی الحائط أو زجاجه فشقّ وجهه فلمّا مفت الامرأه نظر فاذا الدماء تسیل علی صدره و ثوبه ؛ فقال ، والله و آتین رسول الله (ص) و لأخبرنّه قال : فأتاه فلمّا رآه رسول الله (ص) قال له ما هذا . فأخبره . فهبط جبرئیل علیه السلام بهذه الآیه اقُل لِلمُؤمِنینَ یغُضُّوا مِن اَبصارِهِم وَ یحفَظوا فُرُوجَهُم ذلک أَزکی لَهُم إنَّ اللهَ خَبیر بما یصنَعونَ .»1 (کلینی ، 1413 هـ . ق ، ج 5 : 520)

 «یکی از جوانان انصار با زنی از اهالی مدینه روبه رو شد در آن زمان ، زنان مقنعه خود را پشت گوش  می بستند . جوان به زن ، که از رو به رو می آمد ، آن قدر نگاه کرد که زن از مقابل او گذشت و رفت . جوان درحالی که هم چنان از پشت سر ، آن زن را نگاه می کرد ، وارد کوچه بنی فلان شد که ناگاه استخوان یا شیشه ای که در دیوار بود ، صورت او را درید . وقتی زن رفت ، ناگاه جوان متوجه شد که خون روی لباس و سینه اش ریخته است ؛ با خود گفت : به خدا حتماً نزد رسول الله (ص) می روم و ماجرا را توضیح می دهم . جوان نزد پیامبر (ص) آمد . وقتی که رسول خدا (ص) او را دید پرسید : این چیست ؟ جوان ماجرا را توضیح داد . جبرئیل در این هنگام بر پیامبر چنین خواند : «به مردان بگو که چشمان خویش را ببندند و شرمگاه خود را نگاه دارند ، این برای شان پاکیزه تر است ؛ زیرا خدا به کارهایی که می کنند آگاه است .» 2 (سوره نور ، آیه 30)

 

جلباب

            نوع دوم پوشش جلباب است که در سوره احزاب بدان تصریح شده است : «یا أَیهَا النَبی قُل لِأَزواجِکَ  و بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤمِنینَ یدُنینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلا بیبهنَّ ذلِِکَ أَدنی أَن یعرِفنَ و لایوذَینَ و کان الله غفوراَ رحیماَ .»1 (سوره احزاب ، آیه 59)

            «ای پیامبر ، به زنان و دخترانت و زنان مؤمن بگو : جلباب های خود را به هم نزدیک سازند تا با این پوشش بهتر شناخته شوند و از تعرض هوس رانان آزار نبینند و خداوند بخشنده و مهربان است .»

            علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه آورده است : «الجلابیب جمع جلباب و هوثوب تشتمل به المرأه فیغطّی جمیع بدنها او الخمار الذی تغطّی به رأسها و وجهها .»2 (طباطبایی ، 1396 هـ . ق ، ج 16 : 361) «جلابیب جمع جلباب است و آن لباسی است که زن آن را در بر می کند  و همه بدن خود را می پوشاند یا مقنعه ای است که سر و صورت خود را به آن می پوشاند .» زمخشری نیز در کشاف به نقل از ابن عباس همین معنی را به کار برده است و می گوید : «الرداء الذی سیته من فوق الی اسفل»3 (زمخشری ، 1352 ، ج 3 : 559) «در جلباب ردایی است که سراسر بدن را از بالا تا پایین را می پوشاند . »

            ابن منظور نیز در لسان العرب جلبا را لباس بلند معنا کرده و می نویسد : «الجلباب ثوب اوسع من  الخمارد دون الرداء تغطی به االمرأه راسها و صدرها و قیل هوثوب واسع دون الملحفه تلسبه المرأه و قیل هو الملحفه»4 ؛ (بیرقی اکبری ، 1377 : 44) «جلباب لباسی بزرگ تر از سرپوش و کوچک تر گن وی کر   از رداست که زن سر و سینه خود را با آن می پوشاند و گفته شده است لباسی بزرگ است که از محلفه کوتاه تر است و زن آن را می پوشد و گفته شده است همان ملحفه است .»

            واژه ی ادناء در تفاسیر «هم به معنای دنو (نزدیک کردن) آمده .»5 (فیض کاشانی ، بی تا ، ج 4 : 203) و «هم به معنای ارحاء و اسدال و آویختن .» 6 (زمخشری ، 1352 : 565) آیه شریفه می فرماید : «یدنینَ عَلَیهِنَّ مِن جلا بیهَّن ذلِکَ أَدنی أَن یعرِفنَ فَلا یؤذَینَ ...» معنای آیه این است که زنان مسلمان باید جلباب های شان را به خود نزدیک کنند یا بر سر بیاویزند تا شناخته شوند به اینکه زن مسلمان آزاد هستند . »7 (فیض کاشانی ، بی تا ، همانجا) یا« شناخته شوند به این که پوشیده و با عفت هستند .»8 (طباطبایی ،1396 هـ .ق، همانجا)

علاوه بر مباحث لغت شناسی ، چند نکته ویژه نیز در آیه ی جلباب وجود دارد :

            1-  تأخیر نزول آیات مورد نظر در سوره ی احزاب پس از آیات خمار در سوره ی نور .»1 (عابدینی ،  بی تا : 7) با توجه به مسئله تدریجی بودن احکام ، این نظر محتمل است که آیه ی خمار دستور نخستین و آیه ی جلباب دستور نهایی آن است ؛ حجاب برگزیده و برتر مورد نظر اسلام حجاب جلباب است .

            2-  عمومیت آیه ی جلباب بر همه ی زنان مؤمن و زنان و دختران پیامبر (ص) به عنوان یک حکم نهایی و استثنا ناپذیر .» 2 (هدایت خواه ، 1374 : 184)

            3-  دستور بر نحوه ی پوشش جلباب با عنوان «یدنین علیهن من جلابیبهن» با چیزی مانند عبا و چادر سازگارتر است تا با لباس و روسری ؛ زیرا شکل لباس سراسری به گونه ای است که باید اطراف آن را به یکدیگر نزدیک کرد و بر روی هم قرار داد تا بدن را بپوشاند .

4-  اثر اجتماعی پوشش جلباب در این آیه ی شریفه ذکر شده است در حالی که این اثر برای پوشش خمار بیان نشده : «ذلک أدنی ان یعرفن فلا یؤذین» ن آن آن

؛ این پوشش جلباب نزدیک ترین چیزی است که به وسیله ی آن ایمان و عفاف تعیین می یابد و همان طور که گفتیم به این وسیله زنان مؤمن و عفیف بهتر شناخته می شوند تا از تعرض هوس رانان آزار نبینند ؛ از همین رو اراذل و اوباش مجبور می شوند حساب این زنان متین و پوشیده را از زنان کنیز و .... جدا نمایند .

            هم چنان که در شأن نزول آیه آمده است : «فانه کان سبب نزولها ان النساء کن یخوص الی المسجد و نعیلین حلف رسول الله (ص) و اذا کان بالیل حرجن الی صلاه المغرب و العشاء الاخر و الغداه یقعد الشباب لهن فی طریقهن فیوذونهن و یتعرضون لهن فانزل الله «یا اَیها النَبِی قُل لِأزواجِکَ و نباتک و نساء المؤمنین ...» الی قوله »3  ؛ (قمی ، 1378 هـ . ق ، ج 2 : 199) سبب نزول آیه این بود که زنان برای گزاردن نماز مغرب پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله از منزل خارج می شدند و شب هنگام که برای گزاردن نماز مغرب و عشاء و نماز صبح به سوی مسجد می رفتند ، جوانان بر سر راه آنان می نشستند و به آزار و اذیت زنان نمازگزار می پرداختند ، در این هنگام این آیه شریفه نازل شد و به آنها دستور داده شد حجاب خود را به طور کامل رعایت کنند تا به خوبی شناخته شوند و کسی بهانه ی مزاحمت پیدا نکند .

            در سوره ی مبارکه نور آیه ی شریفه 31 دو نهی وجود دارد . نهی مورد نظر در این مبحث «و لایبدین زِینُتهنَّ» است ؛ «زنان نباید زینت خود را آشکار سازند .» ؛ و بلافاصله بعد از آن عبارت «اِلّا ما ظَهر مِنها» آمده است ؛ «زینت هایی که آشکار هستند مشمول این نهی نمی باشند .»

            در تعیین این که از زینت ها چه زینت هایی نباید آشکار شوند ، میان فقها اختلاف رأی وجود دارد . کلمه ی «زینت» در زبان عربی عام تر از واژه ی «زیور» در زبان فارسی است ؛ زیرا زیور به زینت هایی گفته می شود که از بدن جدا می شود ؛ مانند طلاجات و جواهرات ، ولی کلمه زینت هم به این دسته گفته می شود و هم به آرایش هایی که به بدن متصل است ؛ مانند سرمه و خضاب .» 1 (مطهری ، 1353 : 128)

            «مفاد این دستور آن است که زنان نباید آرایش و زیور خود را آشکار سازند ؛ اما استثنای اول  می گوید : پوشش  زینت هایی که آشکار است، لازم نیست . پس زینت های زن بر دو نوع است : یک دسته آشکارند و نوع دیگر مخفی ، مگر آن که زن به قصد و عمد بخواهد آن را آشکار کند ؛ اما سؤالی که در اینجا پیش می آید این است که زینت آشکار کدام است و زینت پنهان کدام ؟ درباره ی این انشاء از قدیم ترین زمان ها از صحابه و تابعین و ائمه ی طاهرین :سؤال می شده و به آن جواب داده شده است .»1 (همان : 129)

            ایشان در پایان این مبحث تصریح می کنند : «ما این مسئله را از نظر خودمان بیان می کنیم و استنباط خودمان را ذکر می کنیم و اما هر یک از آقایان و خانم ها از هر کس که تقلید می کنند عملاً باید تابع مرجع تقلید خودشان باشند .»2 (همان : 135) شهید مطهری در این مبحث معتقد است : «پوشاندن چهره و دست ها تا مچ واجب نیست ؛ حتی آشکار بودن آرایش عادی و معمولی که در این قسمت ها وجود دارد ، مانند سرمه و حنا که معمولاً زن از آن خالی نیست و پاک کردن آنها یک عمل فوق العاده به شمار می رود نیز مانعی ندارد . ایشان تأکید می کنند که نظرشان با فتوای بعضی از مراجع تقلید تطبیق می کند، ولی ممکن است که با فتوای برخی دیگر تطبیق نکند ؛ گرچه یادآوری می کند که فتوای مخالفی وجود ندارد و هر چه هست احتیاط است نه فتوای صریح .» 3 (همان، همانجا)

 

حجاب در نگاه

            بُعد دیگر حجاب از دیدگاه قرآن و روایات در «نگاه» است . این بخش از حجاب بعد از بُعد اول ، شناخته شده ترین بُعد از ابعاد حجاب است و دستور صریح قرآن کریم بر این بُعد از حجاب دلالت دارد . که حجاب هم برای زن و هم برای مرد است ، هم چنان که خداوند در سوره ی مبارکه نور به مردان و زنان به طور جداگانه امر می کند که چشم های خود را فرو افکنند : «قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِن اَبصارِهِم» و «قُل لِلمؤمِناتِ یغضُضنَ مِن أَبصارِهنَّ» .4 (سوره نور آ آیات 30 و 31)

            اصطلاح «غضّ بصر» در لغت به معنای فرو افکندن چشم می باشد و نه فروبستن آن . «غض» به تنهایی به معنای کاستن ، تخفیف و نگهداری است که هم برای صدا استفاده می شود و هم برای چشم ؛ برای مثال  آیه ی 19 سوره لقمان می فرماید : «واغضُض مِن صَوتِکَ» ؛ «صدای خود را کوتاه کن .»5 (قریشی ، 1378 ،  ج 5 : 105 و 104)

            شهید مطهری با تأمل در لغت عرب می فرماید : «غض بصر» با «غمض عین» متفاوت است . «غمض» به معنای فروبستن است که با کلمه عین همراه می شود نه کلمه بصر . شهید مطهری «با مبنای فلسفی خود نگاه را به دو دسته ی «استقلالی» و «آلی» تقسیم می کند . «در نگاه استقلالی» یعنی این که نگاه کردن به کسی یا چیزی برای خوب تماشا کردن و ورانداز کردن آن برای ارزیابی آن ؛ اما «نگاه آلی» یعنی نگاه کردنی که خودش هدف نیست ، بلکه به عنوان مقدمه و وسیله سخن گفتن است . بر این اساس ، امر الهی به زنان و مردان مؤمن ، پرهیز از نگاه استقلالی است نه نگاه آلی ؛ یعنی پرهیز کردن از نگاهی که هدفش صرفاً تماشا کردن و لذت بصری بردن و چشم چرانی است .»1 (مطهری 1353 : 124 و 123 )

            «بصر» نیز در لغت عرب به ابزار بینایی ، یعنی چشم گفته می شود و هم به حس بینایی و گاهی نیز به دلالت التزامی به معنای علم است، دلالت دارد .»2 (قریشی ، 1378 : ج 1 ، 195)

از مطالب مزبور نکات ذیل را می توان بدست آورد :

            1- امر جداگانه نه به مردان و زنان مؤمن به خاطر تأکید این امر .

            2 - تقدم امر به مردان پیش از زنان ؛در این دستور مشترک ابتدا مردان مورد خطاب الهی قرار گرفته اند و پس از آنان زنان ؛ و این امر شاید دلالت بر ضرورت و اولویت این نوع از حجاب در میان مردان  داشته است .

            3 - تعلق گرفتن امر به مردان و زنان مشروط به شرط ایمان : لازمه ی ایمان مردان و زنان مؤمن پرهیز از چشم چرانی است ؛ در حقیقت بخشی از ایمان افراد مؤمن در گرو پاک داشتن چشم شان از آلودگی ها ، لذت های حرام و آلودگی های بصری است .

            حضرت رسول (ص)در زمینه نگاه و حرمت آن می فرمایند : «از نگاه بعد از نگاه بپرهیز ؛ زیرا نگاه اول از آن توست و ناخواسته است ، اما نگاه دوم به زیان توست و عمدی می باشد و نگاه سوم ویران گر است . »3 (محمدی ری شهری ، 1377 ، ج 13 : 325) و «امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند : نگاه بعد از نگاه ،  بذر شهوت در دل می کارد و این خود برای به گناه کشاندن و به فتنه انداختن صاحبش کافی است .»4 (همان : همانجا)

            حضرت رسول (ص) می فرمایند : «پیرامون نگاه حرام و تبعات آن هر که چشم خود را از حرام پرکند ، خداوند در روز قیامت چشم او را از آتش پر می کند ، مگر این که توبه کند و از عمل خود دست بردارد .» 5  (همان : 6323) نکته ی مهم آن است که پرهیز از نگاه به نامحرم و نگاه های حرام اگر چه در روایات بیشتر مربوط به مردان است ولی همان گونه که آیات شریفه نیز تصریح شد ، پرهیز از نگاه خیانت کارانه و نگاه هوس آلود به نامحرم در مورد زنان نیز صدق می کند ؛ از این رو حضرت رسول (ص) می فرمایند : «خشم خداوند سخت است بر زن شوهرداری که چشم خود را از غیرشوهر خود یا از کسی که محرم او نیست پرکند .»1 (همان : همانجا)

            آن چه به «غض بصر» کمک می کند ، در نظر گرفتن قدرت خداوندی است که از نهانی های انسان ، آگاه است و ادراک و مشاهده ی عظمت و جلال خداوند در دل ، یاور انسان در حفظ چشم از نگاه به محرمات الهی است . حضرت رسول (ص) می فرمایند : «بسته شدن چشم ها از حرام عامل بازدارنده ی خوب و توانمندی است برای تهذیب نفس و پاک کردن دل از خواهش های نفسانی .» 2 (همان : 6317) تأمل در این دستور الهی  سخنان معصومین :حرمت روابط اجتماعی و حفظ خانواده را تداعی می کند که اسلام  می خواهد جامعه ای  سالم و بدور از حرام داشته باشد تا همه ی اقشار بدور از جنسیت بتوانند با امنیت و مصونیت؛ در جامعه کارکردهای خود را به نحو احسن انجام دهند .

 

حجاب در گفتار

            تبیین روشن وحی در باب نحوه ی سخن گفتن زنان مؤمن با مردان ، یکی از مهم ترین ابعاد حجاب است که در قرآن ذکر شده است که حتی لحن سخن گفتن زنان را در بُعد روانشناسانانه مدّنظر قرار داده است . حجاب در گفتار در آیات شریفه ی قرآن کریم مؤکداً در مورد نحوه ی گفتار زنان به نامحرم است آنجا که می فرماید : «فلا تَخضَعنَ بالقَول فَیطمَعَ اَلَّذی فی قَلِبه مَرَضٌ وَ قُلنَ قَولاً مَعروفاً .»3 ؛ (سوره احزاب ، آیه 32) «با خضوع در گفتار سخن نگویید که بیمار دل طمع ورزد ، بلکه شایسته و متعارف سخن گویید .»

            مخاطب نخست آیه ی شریفه ، زنان رسول خدا (ص) هستند و سپس تمام زنان مؤمن ؛ علامه طباطبایی می نویسد :« معنای خضوع در کلام آن است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه وخیال های شیطانی نمود ، شهوتش را برانگیزند و در نتیجه آن مردی که بیمار دل است به طمع بیفتد و منظور از بیماری دل ، نداشتن نیروی ایمان است ؛ آن نیرویی که آدمی را از میل به سوی شهوات حرام باز می دارد . » 1 (طباطبایی ، 1396 هـ . ق : 482)

            بنا به نظر شهید مطهری «مسئله جو از استعماع صدای زن جزء مسلمات است و دلیل آن سیره ی قطعی رسول خدا (ص) و ائمه اطهار علیهم السلام است و دلیل دیگر آن سیره ی قطعی و رایج میان مسلمانان  می باشد .» 2 (مطهری ، 1353: 243)

ایشان از مرحوم آیت الله طباطبایی یزدی در عروه الوثقی نقل می کنند که : «لابأس صوت الاجنبیه مالم یکن تلذذ و لاریبه من غیرفوق بین الاعلی و البصیر و إن کان الاحوط الترک فیغیر مقام الضروره و یحرم علیها اسماع الصوت الذی فیه تهییج للسامع بتحسینه و ترقیقه . قال تعالی : فَلا تَخصَعنَ بِالَقول الَّذی فی قَلِبه مَرَض .» ؛ «شنیدن صدای زن در صورتی که تلذذ و ریبه نباشد ، جایز است ولی در عین حال مادامی که ضرورت نیست ترک آن بهتر است و بر زن حرام است که بخواهد صوت خود را نازک کند و نیکو سازد ، به طوری که تحریک آمیز باشد ؛ چنان که خدای متعال در قرآن خطاب به زنان پیغمبر (ص) می فرماید : در حرف زدن صدا را نازک و مهیج نکنید که موجب طمع بیمار دلان گردد .» 3 (همان : 243 و 242)

            علامه طباطبایی معتقد است : «آیه ی مذکور در مجموعه ی آیاتی قرار دارد که به همسران  رسول خدا (ص) مربوط است و به آنان تذکر می دهد که از دنیا و زینت آن جز عفاف و رزق کفاف بهره ای ندارد ؛ البته در صورتی است که بخواهند همسر او باشند ، و گر نه مانند سایر مردم اند .»4 (طباطبایی ، 1396 هـ .ق : 476)

            به بیان دیگر شارع مقدس با نهی زنان از خضوع در گفتار با نامحرم ، آنان را به حصار امن تقوا دعوت نموده است تا خود و جامعه را از مصایب بی تقوایی و بی پروایی ایمن نگه دارند ؛ چرا که نوع سخن گفتن زن از بی حجابی و بدحجابی فیزیکی اغواکننده تر است و به همین دلیل ، خداوند متعال همسران پیغمبر را به طریق اولی از آن نهی کرده است . نکته دیگر در آیه شریفه این است که اگر مردی دارای تقوای قلب باشد ، حتی کلامی چنین آلوده به دعوت های باطل دلش را به هوس نمی اندازد ؛ چرا که آیه شریفه می فرماید : «فیطمع الذی فی قَلبه مرضٌ»1 ؛ (سوره احزاب ، آیه 32) یعنی اگر زنی بی تقوایی کند و حجاب در گفتار را رعایت ننماید ، تنها مردان بیماردل هستند که در دام شیطان می افتند و مردان با تقوا در قلعه ی ایمان در امانند .

 

 

 

 


» نظر