پای درس شهیدان

همسر شهید باقری می گوید :
در اولین دیدارمان ابتدا ایشان حرف زدند و گفتند : « اسم من حسن باقری نیست ، من غلام حسین افشردی هستم . به خاطر این که از نیروهای اطلاعاتی جنگ هستم مرا به نام حسن باقری می شناسند

این اولین صداقتی بود که از ایشان دیدم و روی من خیلی اثر گذاشت . در صدای ‍‌‍‍‍‍پخته اش صداقت موج می زد


» نظر

نامه یک شیر زن به همسر مفقودالاثرش

اشاره: نامه ای که تقدیم کاربران محترم می شود، دل نوشته ای است تکان دهنده از همسر سردارشهید حجت نعیمی(فرمانده اطلاعات و عملیات محور 1 لشکر ویژه 25 کربلا) که عظمت صبوری زنان ایران اسلامی را به تصویر می کشد که چگونه در مقابل سختی ها، صبر را همانند اسوه ی مقاومت حضرت زینب (س) در پیش گرفتند.

آقا حجت! خودت هم می دانستی که تو، گلی سرخ از گل های بهشتی! بارها تو را می دیدم که چگونه می خواهی درب زندگی که در آن حبس بودی را با شهادتت باز کرده به ملکوت سفر کنی...!حجت جان! تو رفتی و آن چه که برایم باقی گذاشتی، گل واژه های خاطراتت هست که تسلای دلم می باشد اگر چه هنوز رفتنت را باور ندارم و هر روز تنگ غروب، نگاهم را به در خانه می دوزم که شاید تو را با آن لبخند همیشگی ات ببینم که از غربت درآمدی و پای بر عمق وجودم گذاشتی

آقا حجت! سلام، اگر بگویم از روح و جسمت خبر ندارم حرف صوابی نزده ام! چون بارها وقتی به دیدنم می آیی از مکانی سبز و هودج های نور سخن می گویی! و گلخنده بر لبانت نقش بسته است!

و من می دانم که روح ستبرت از ملکوت به دیدارم می آید! و جسم مطهرت الان سبزینه هورالعظیم است. اگر چه پس از تو یارانت، هم رزمانت به من گفته اند که آب های هور گهواره شهادت تو گشتند! اما با خودم می گویم نکند روح و جسم ات در کنار هم باشند و روزی چشمان پرانتظارم به دیدنت سبز شود.

شوهرم! یادم نمی رود که چگونه بر قبله گاه عشق تمام قامت می ایستادی و نماز شب می خواندی. آن قدر سجده های آخر تو طولانی می شد که من گمان می بردم خوابت برده است! و حتی یک بار از سر عطوفت بر این حالت معنوی تو آن قدر در تعجب شدم که وقتی شانه هایت را تکان دادم به جای تکان خوردن شانه هایت، دستانم لرزید!

ناگهان صدای العفو العفو تو مرا بر سرزمین جایم میخکوب کرد!

آقا حجت! همرزمانت از شجاعت تو برایم زیاد گفته اند. آن ها به من گفته اند که تو چون کوه، در مقابل دشمن می ایستادی! نه تنها هرگز خسته نمی شدی بلکه خستگی را خسته می کردی!

همدم عزیزم! آن روز که با تو بر سفره عقد نشستم و به این سنت نبوی پای بند شدم می دانستم که عروس تو در دنیا من نیستم بلکه عروس واقعی تو شهادت است! اما چه کنم با این که می دانستم تو اهل ملکوتی اما مهرت، محبت ات آن قدر در خانه دلم نشست که همان لحظات کوتاه و معنوی با تو بودن را، برای ذخیره آخرتم غنیمت دانستم.

دلبندم! اگر تو پرواز کردی به حقت رسیده ای و من از این که تو به حقت رسیده ای خوشحالم!
هر وقت یاد تو را در سرزمین دلم زنده می کنم برای این که در دل بی قرارم تسکینی بیابم برمزار هم رزمانت یعنی حاج حسین بصیر و محمد حسن طوسی می نشینم و از آن ها با اشک دیدگانم از تو سراغ می گیرم، چون معتقدیم شهیدان را شهیدان می شناسند!سردار شهید حجت الله نعیمی

نعیمی عزیز! دلم برای مهربانی های تو تنگ شده است و دلم برای به یاد خدا بودن تو پرپر می زند! اگر چه سفارش های تو را که همیشه به من می فرمودی: بعد از رفتن من مبادا احساس تنهایی کنی و صبر پیشه کنی که خدا صابران را دوست دارد را اصلاً فراموش نکرده ام!

حجت عزیز! حالا دیگر جنگ تمام شده است، تعدادی از هم رزمانت که با تو بر خاک های جنوب به سجده عشق، پیشانی ساییده بودند از سفر بازگشتند اما گویا تقدیر آن است که من، هم همسر *1 مفقودالاثر بمانم و هم دختر مفقودالاثر*2 !
خیلی ها با دو چشمان خود انتظار یک نفر را می کشند اما من با دو چشمانم که حالا دیگر اشکی برایش نمانده انتظار دو نفر را می کشم. یعنی بابا و تو!

بابای عزیزم و آقا حجت دلاور! به هر دوی شما می گویم: خیالتان راحت باشد. هرگز از هیچ چیز و هیچ کس گلایه ای نداریم چون شما را قربانیان راه خدا می دانیم و مطمئن هستیم که با خوب کسی معامله کردیم! خریدار شما خدا بود و بس!

این ها را گفتم امّا قلب کوچک من هم چون از جنس ماده است و برای ماده ظرفیتی محدود قائل شده اند، چه کنم که آسمان دلم ابری است! بگذارید با همین کتیبه ها، ابرهای باران زای دلم را از آسمان وجودمان بزداییم. بابای عزیزم و یار دلبندم حجت جان! گاهی اوقات آن قدر نبودتان در من اثر می کند که با خود می گویم ای کاش قطره آبی بودم و به هور ملحق می شدم تا از آنجا سراغتان را بگیرم، بگویم که امان از فراق و امان از جدایی!
حجت جان! تو رفتی و آن چه که برایم باقی گذاشتی، گل واژه های خاطراتت هست که تسلای دلم می باشد اگر چه هنوز رفتنت را باور ندارم و هر روز تنگ غروب، نگاهم را به در خانه می دوزم که شاید تو را با آن لبخند همیشگی ات ببینم که از غربت درآمدی و پای بر عمق وجودم گذاشتی.
     

به امید روزی که بیایی

همسر چشم انتظارت ...

پی نوشت :
*1:پیکرسردار شهید حجت الله نعیمی سالها در مناطق عملیاتی باقی ماند تا اینکه توسط گروه تفحص شهدا در عقبه جزیره مجنون شناسایی شد و به زادگاهش "آمل" انتقال یافت. پیکر مطهر این سردار شهید چون گمنام بود غریبانه تشییع و به خاک سپرده شد.

*2: شهیدحاج عزیز اللّه باقری پدر همسر مکرمه شهید، همزمان با عملیات کربلای 1 در یک عملیات ایذایی درهور العظیم به شهادت رسیدو مفقودالاثر شد.

روحشان شاد و یادشان گرامی

منبع : تبیان


» نظر

فاصله توبه تا شهادت

شب عملیات رمضان من آرپی جی زن بودم و دو کمک آرپی جی زن داشتم، یک سرباز و یک بسیجی، در دل شب سیاهی ها را می شکافتیم و به سمت محل از پیش تعیین شده به پیش می رفتیم. در آن میان برادری بسیجی آهسته در گوشم گفت: حاج آقا، هیچ می دونستی این دوستمون اصلاً نماز نمی خونه؟ با لحن ملایمی از آن برادر سرباز پرسیدم: این درسته که شما نماز نمی خوانی؟ گفت: بله. گفتم: چرا؟ گفت: من اصلاً بلد نیستم نماز بخوانم! گفتم: اگر در این عملیات شهید بشوی در پیشگاه خدا چه جوابی دربارة نماز خواهی داشت؟ گفت: بله، این حرف درستی است. گفتم: الان که دیگه وقتی برای این کارها نداریم، تو الان توبه کن و تصمیم بگیر که بعد از این عملیات حتماً نمازخواندن را یاد بگیری و این واجب الهی را انجام بدهی، و نمازهای نخوانده ات را هم قضا کنی. گفت: حتماً بعد از عملیات این کار را خواهم کرد.

بعد از رد و بدل شدن این صحبت ها درگیری شروع شد و باران تیر و ترکش از هر سو بارید و ما به سمت نقطة از پیش تعیین شده همچنان درحال حرکت بودیم. دیدم آن برادر سرباز از ما عقب مانده است، کمک دیگرم را فرستادم ببیند چه اتفاقی افتاده است. برگشت و گفت: می گه چیزیم نیست، حالم خوبه، شما برید من خودم را به شما می رسونم. کمی که جلوتر رفتیم دیدیم خبری نشد. وقتی دوباره از او خبر گرفتم متوجه شدم که ترکش خمپاره به سرش اصابت کرده بود، چند قدم راه آمده و بعد به شهادت رسیده است. فاصلة میان توبه و تحول او تا پذیرفته شدن و شهادتش چندگام صدق بیشتر نبود.


» نظر

شهید گمنام سلام

باز امواج ملائک به تلاطم آمد

استخوانهای تو بر شانه مردم آمد

از حضور تو تمام سحر آکنده شده است

بوی گل در همه باغ پراکنده شده است

یــــادشــــون بــخـــیــر


» نظر

خاطره ای از سردار شهید بی نشان « علی تجلایی »

سردار شهید بی‌نشان «علی تجلایی» پنجم مرداد 1338 در تبریز به دنیا آمد، وی در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد سپس برای مبارزه با نیروهای ضدانقلاب به کردستان رفت.

مهاجرت به افغانستان و تأسیس نخستین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدین افغانی، حضور در نبرد دهلاویه و حماسه سوسنگرد با عنوان فرمانده عملیات و معاون عملیاتی سپاه و اعزام به جبهه‌های پیرانشهر بخشی از فعالیت‌های این شهید است؛ سرانجام در 25 اسفند 1363 با عنوان قائم مقام فرمانده قرارگاه ظفر و فرمانده طرح و عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) در شرق دجله و طی عملیات «بدر» به شهادت رسید.


خاطره‌ای از همسر شهید علی تجلایی را می‌خوانیم:                                              


آمده بود مرخصی، سرنماز بود که صدای آخ شنیدم، نمازش قطع شده، پرسیدم چی شد؟ گفت: «چیزی نیست» توی حمام باندهای خونی بود، نگرانش شدم، فهمیدم پایش گلوله خورده، زخمی است، دکتر گفته باید عمل شود تا یک هفته هم نمی‌توانی باندش را باز کنی. باند را باز کرده بود تا وضو بگیرد.


گریه کردم و گفتم: «با این وضع به جبهه می‌روی؟» رفیقش که دنبالش آمده بود، گفت: «نگران نباش خواهر، من مواظبشم» با عصبانیت گفتم: «اشکالی ندارد، بروید جبهه، ان‌شاءالله پایت قطع می‌شود، خودت پشیمان می‌شوی و برمی‌گردی».


علی بهم نگاه کرد و گفت: «ما برای دادن سر می‌رویم، شما ما را از دادن پا می‌ترسانی؟!»؛ هیچ وقت حرفش از یادم نمی‌رود، دوباره مرا شرمنده کرده بود.


علی می‌گفت: «خدا کند که جنازه من به دستتان نرسد، دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب هم که شده، از این خاک را اشغال کنم»؛ همان طور شد که می‌خواست.


» نظر

یاد بود سردار عاشورایی بدر ، شهید مهندس مهدی باکری

گل تقدیم شماسالشمار زندگانی

نام و نام خانوادگی: مهدی باکری

فرزند: فیض الله

شماره شناسنامه: 16

ولادت: فروردین ماه 1333 شمسی - میاندوآب

1352: ورود به دانشگاه تبریز در رشته مهندسی مکانیک و آغاز فعالیت ها و مبارزات سیاسی

1356: فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه آذر آبادگان تبریز

1357: ترک پادگان محل خدمت سربازی در آستانه پیروزی انقلاب با فرمان عمومی امام

1358: عضویت در سپاه و سازماندهی این نهاد در آذربایجان غربی و دادستان دادگاه انقلاب ارومیه

15/5/ 1359: انتصاب به سمت شهردار ارومیه

2/7/ 1359: عضو شورای جهاد سازندگی آذربایجان غربی

9/8/1359: باز گشت به سپاه و مبارزه با منافقین و معاندین تجزیه طلب با سمت فرمانده عملیات سپا ه آذربایجان غربی

11/8/1359: ازدواج باخانم صفیه مدرس

12/8/1359: عزیمت به مناطق جنوب( ایستگاه 7 آبادان)

5/7/1360: حضور در عملیات حصر آبادان ( ثامن الا ئمه)

01/01/1361: معاون فرماندهی تیپ 8 نجف اشرف در عملیات فتح المبین

01/02/1361 :معاون فرماندهی تیپ 8 نجف اشرف در عملیات بیت المقدس(فتح خرمشهر)

22/04/1361: فرمانده همه تیپ های 31عاشورا در عملیات رمضان(شلمچه)

09/07/1361: فرمانده لشکر 31عاشورا در عملیات مسلم بن عقیل(سومار)

17/11/1361: فرمانده لشکر 31عاشورا در عملیات والفجر مقدماتی(فکه و چزابه)

21/01/1362: فرمانده لشکر 31عاشورا در عملیات والفجر1 (فکه و میسان)

29/04/1362: فرمانده لشکر 31عاشورا در عملیات والفجر2(پیرانشهر ـ حاج عمران)

27/07/1362: فرمانده لشکر 31عاشورا در عملیات والفجر4(پنجوین)

03/12/1362: فرمانده لشکر 31عاشورا در عملیات خیبر(جزایر مجنون)

19/12/1363: فرمانده لشکر 31عاشورا درعملیات بدر(هورالهویزه)

25/12/1363: پس از سالها  پایداری سرانجام در عملیات بدر در منطقه هورالعظیم(آبهای دجله) در نبردی تن به تن با خیل عظیم نیروهای دشمن حماسه عاشقانه خویش را به نمایش گذاشت و در اثر اصابت گلوله از ناحیه سر مجروح گشت و پیکر بی جانش در زورقی شکسته به دریا پیوست.

نقش شهید در دفاع مقدس

بعد از شهادت سردار دلیر اسلام "شهید مهدی امینی"که ضد انقلاب فکر می کرد بعد از شهید نیروهای انقلاب در منطقه متلاشی خواهند شد، شهید مهدی باکری در آن شرایط حاد پرچم شهید "مهدی امینی" را بدست گرفته و سبکبال و امیدوار با حضورش در سنگر "شهید امینی" گل های امید را در دل های حامیان انقلاب شکوفا ساخت.

مهدی در موقعیتی که اهواز زیر آتش توپحانه دشمن تجاوزگر بود همسرش را نیز به اهواز برد. بعد از مدت ها حضور مداوم در جبهه، شهید باکری با سمت معاون تیپ نجف اشرف در عملیات بیت المقدس شرکت جست و شاهد پیروزی های سپاه اسلام بر جنود کفر بود. در مرحله دوم عملیات بیت المقدس در ایستگاه حسینیه از ناحیه پشت زخمی شد و در مرحله سوم با اینکه زخمی بود به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی سیم هدایت کند.

در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم تر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌کرد.

در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی وی بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.

شهید باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، 2، 3 و 4 با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد.

در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت، شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت:«من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود. »

تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها باعث شد که از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سال ها در کنارش بود باز بماند. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.

با تشکیل لشکر عاشورا، این رهرو واقعی حسین(ع) خیمه گاه حسینیان را در مقابل یزیدیان برپا ساخته و با هوش و ذکاوت و تدبیر نظامی بالایی که داشت لشکر عاشورا را به عنوان لشکری برای دفاع از کیان اسلامی سازمان دهی کرد.

نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتک‌های توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست.

در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.

یادش گرامی و نامش جاودان باد


» نظر

عملیات مرصاد ، پایان پیروزمندانه دفاع مقدس

گروهک منافقین در پی حملات عراق به خاک میهن اسلامی و عقب ‏نشینی‏های موقت رزمندگان اسلام،

با تصور این‏که پذیرش قطعنامه 598 ناشی از جدایی ملت و دولت است به خیال واهی، فرصت را غنیمت

شمرده و سعی در رسیدن به اهداف پلید خود نمود. منافقین با جمع ‏آوری دیگر ضد انقلابیون سرخورده

از کشورهای مختلف اروپایی نیرویی به استعداد تقریبی 15 هزار نفر فراهم کرده و با بهره‏ گیری از جنگ

‏افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود، حمله خود را از غرب کشور به خاک جمهوری اسلامی ایران

آغاز کردند. نیروی هوایی عراق با حمایت مقدماتی، آنها را برای ورود به عمق خاک ایران و در نهایت،

فتح تهران، ترغیب می‏کند. با این اتحاد شوم قسمت‏هایی از اراضی میهن اسلامی مورد تجاوز قرار می‏گیرد.

ملت سلحشور و مسلمان ایران، پس از اطلاع از تجاوز منافقین به میهن اسلامی، به خروش آمده و به

جبهه‏ های جنگ اعزام می‏شوند.

سرانجام عملیات مرصاد در پنجم مرداد ماه 1367، با رمز مبارک یا علی(ع) و به منظور مقابله با منافقین

در منطقه اسلام ‏آباد و کرند غرب در استان کرمانشاه، آغاز گردید. منافقین خلق، خوشحال از پیروزی‏های

مقدماتی و در یک اقدام عجولانه، راهی باختران (کرمانشاه) شده و به خیال باطل خود، قصد حرکت به

سمت تهران و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران را نمودند. رادیو منافقین، با ارسال پیام به مردم

باختران، از آنها می‏خواهد که زمینه را برای ورود ارتش به اصطلاح آزادی‏بخش مهیا سازند و آماده جذب در

گردان‏ها و لشکرها باشند. از آن طرف رزمندگان اسلام در 34 کیلومتری باختران، ناگهان راه را بر ستون‏های

منافقین می‏بندند و واحدهای زرهی رزمندگان در یک اقدام متهورانه، تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی

منافقین را هدف قرار داده و به آتش می‏کشند. جاده باختران - اسلام‏ آباد در همان لحظات اولیه، انباشته

از ادوات سوخته شده می‏شود و عکس‏ العمل سریع رزمندگان، منافقین را به فراری مفتضحانه وادار

می‏سازد. این عملیات در روز بعد نیز با حمله هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران با سرکوبی شدید

منافقان ادامه یافت و دشمن را دچار شکست سخت و سنگینی نمود. بدین ترتیب، منافقان شکست

خورده، در این تجاوز نابخردانه، متحمل تلفات و خسارات عظیمی شدند که بیش از 120 دستگاه تانک،

400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره‏انداز 80 میلی‏متری، 150 قبضه خمپاره‏انداز 60 میلی‏متری و 30 قبضه

توپ 106 میلی‏متری منهدم شد. علاوه بر آن ده‏ها دستگاه تانک، نفربر، خودرو و نیز صدها قبضه سلاح

سبک و نیز مقادیری تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی به غنیمت نیروهای اسلامی درآمد. در این

عملیات، 4800 نفر از منافقان نیز کشته و زخمی شدند.


» نظر

نگاهی به عملیات کربلای سه

ایده انجام عملیات نظامی در دریا – پس از عدم موفقیت عملیات والفجر مقدماتی – با سفر دریایی فرماندهان یگان های زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس طرح شد. این امر موجب شد که فرماندهان لشکرها و تیپ ها به آموزش یگان های خود جهت عملیات در آب بپردازند.

بر همین اساس، به موازات آماده سازی یگان ها برای عملیات در هور، اندیشه عملیات در دریا علیه منافع عراق بارور شد و در نتیجه ماموریت تعرض به اسکله های نفتی العمیه و البکر به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار گردید.

 


به منظور انجام عملیات ایذایی و محدود، طراحی جهت حمله به اسکله الامیة عراق در خلیج فارس تصویب و اجرای این ماموریت به نیروی دریایی سپاه واگذار شد و یکی از یگان های با تجربه نیروی زمینی سپاه از لشکر 14 امام حسین (ع)، برای انجام این عملیات، به قرارگاه نوح مامور گردید و در ساعت 30/1 دقیقه بامداد روز سه شنبه 11/6/1365، با رمز مقدس حسبنا الله و نعم الوکیل آغاز شد.

اهداف عملیاتانگیزه اصلی عملیات تصرف و انهدام دو اسکله العمیه و البکر بود. در کنار هدف اصلی، اهداف دیگری نیز دنبال می شد که عبارت بودند از:

-        تکمیل عملیات والفجر 8 با ساقط کردن مهم ترین پایگاه دریایی دشمن و کوتاه کردن دست او از شمال خلیج فارس.

-        ایجاد فضا و منطقه سالم دریایی برای کشتیرانی.

-        اجرای یک عملیات دریایی و نشان دادن حضور مقتدرانه نیروی دریایی سپاه در خلیج فارس.

منطقه  عملیاتدو اسکله نفتی الامیه و البکر در آب های خلیج فارس و در جنوب شرقیراس البیشه با فاصله 12 کیلومتر ازیکدیگر، در یک راستا – نسبت به خط شمال – واقع شده اند. سواحل جمهوری اسلامی، در شمال این اسکله ها وبندر فاو،خورعبدالله وبوبیان نیز درغرب آن قرار دارند. محل تعبیه این سکوها، نقطه تلاقی آب هایاروند رود وخورعبداللهباخلیج فارس است . عمق آب در اطراف این اسکله ها  در حال مد، 34 متر و در حالت جزر، بین 30 تا 31 متر است.

فاصله این دو سکو تا مواضع خودی (در نهر قاسمیه)، به ترتیب، 25 و35 کیلومتر است وطی مسافت میان این اسکله ها تا ام القصر، 3 ساعت به طول می انجامد.

سکوهایالبکر و الامیه، قبل از شروع جنگ، از عمده ترین محل های صدور نفت عراق بودند که کشتی های بزرگ با تناژ بیش از 300 هزار تن، با پهلو گرفتن در کنار این سکوها، بارگیری می کردند و به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص این دو اسکله(عمیق بودن آب در این منطقه و ...) یک سوم نفت عراق از این منطقه صادر می شد.

علاوه بر این، با قرار گرفتن این دو اسکله برسر راهام القصر و بندر بصره، کشتی های بازرگانی عراق، در کنار آن ها لنگر می انداختند و پس از فرا رسیدن موعد تخلیه و یا بارگیری، راهی بنادر مذکورمی شدند.

با شروع جنگ و تلاش عراق برای افزایش صدور نفت، فعالیت این سکوها زیاد و در نتیجه، به صورت یکی از اهداف مورد حمله ایران درآمد.

با وجود همه موانع و مشکلات موجود، تصرف سکوها – به دلیل اهمیت این منطقه برای جمهوری اسلامی مزایای زیر را در بر داشت:

ارزش سیاسی

تصرف این دو اسکله، تسلط بر شمال خلیج فارس را به دنبال داشت. و لازم به یادآوری است بعد از عملیات والفجر 8 – که جمهوری اسلامی اعلام کرد بر شمال خلیج فارس مسلط شده است – عراق تعدادی خبرنگار و فیلمبردار به روی اسکله ها آورده بود، تا بدین وسیله نشان دهد که هنوز این منطقه، دارای فعالیت است. هم چنین این عملیات مقارن با تشکیل کنفرانس سران غیر متعهدها در حراره بود و لذا قبل از این که آن را عملیات نظامی صرف محسوب کنیم، می بایستی به عنوان یک عملیات سیاسی نظامی قلمداد کرد.

زمینه سازی برای تصرف و تهدید ام القصر

با گذشتن امکانات وسیعی روی اسکله ها، رفتن به سوی ام القصر به راحتی انجام می گرفت. از طرف دیگر، نیروهای خودی می توانستند، روزها در این منطقه مستقر و شب ها جهت انجام عملیات، به سوی بوبیان حرکت و مجدداً به این منطقه باز گردند.

استعداد دشمنترکیب قوای دشمن روی هر یک از سکوها، شامل یک گروهان تقویت شده از تیپ 440 دریایی بود. گردان 4، حفاظت ازسکوی العمیه و گردان 1، حفاظت از سکوی البکر را بر عهده داشت.

قوای خودیهدایت و فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه نوح (ع) بود که جهت اجرای عملیات یگان های زیر را تحت امر داشت:

-        لشکر 14 امام حسین (ع) با 2  گردان احتیاط.

-        دو ناو تیپ 14 کوثر و 13 امیرالمومنین (ع) به عنوان پشتیبان عملیات.

طرح عملیاتبراساس طرح مانور عملیات، دو ناو تیپ کوثر و امیرالمومنین (ع) باید دهانه خور عبدالله را برای جلوگیری از پشتیبانی نیروهای دشمن مستقر روی اسکله ها مسدود  می کردند. نیروهای غواص لشکر امام حسین (ع) نیز توسط قایق به نقطه رهایی انتقال می یافتند و سپس با تاریک شدن آسمان، از سه محور به سوی اسکله العمیه روانه شده و آن را تصرف می کردند. آن گاه، نیروهای سوار بر شناور وارد عملیات شده و روی اسکله مستقر می شدند. در صورت امکان، اسکله البکر نیز باید مورد هجوم قرار می گرفت.

شرح عملیاتحدود ساعت 21 مورخ 10/6/1365 نیروهای غواص به سمت هدف حرکت کردند؛ لیکن به دلیل مشکلاتی همچون مغایرت جهت وزش باد با جهت حرکت غواص ها، قطع تماس آنان با فرماندهی و نیروهای پشتیبانی و ... موجب تاخیر در رسیدن به هدف تعیین شده گردید.

حدود ساعت 4 بامداد نیروهای غواص محور راست موفق شدند به سمت چپ اسکله العمیه رسیده و خود را به بالای اسکله و روی پَد هلی کوپتر برسانند و با محرز شدن درگیری روی اسکله، رمز عملیات (حسبناالله و نعم الوکیل) توسط فرماندهی قرارگاه قرائت شد. نیروها به سرعت عملیات پاکسازی پَد و آماده کردن محل برای ورود دیگر نیروها را انجام دهند.

در ساعت 05:30 یکی از گروهان های سوار شناور به اسکله رسید و متقابلاً دشمن نیز که سمت راست اسکله را در اختیار داشت، به سوی قایق های این گروهان شلیک کرد و همین امر موجب شد فشار وارد بر غواص های مستقر در اسکله کاهش یابد.

با روشن شدن آسمان، نیروهای غواص محورهای دیگر موقعیت خود را یافته و به طرف اسکله حرکت کردند. به این ترتیب، حدود ساعت 8 صبح اسکله العمیه به طور کامل به تصرف درآمد. سپس، اسکله البکر مطابق طرح به آتش کشیده شد.

نخستین فشار دشمن به العمیه در ساعت 10 با پرتاب یک موشک آغاز شد و به دنبال آن نیروی هوایی عراق به بمباران منطقه پرداخت. پرتاب موشک های دوربرد تا به هنگام شب نیز ادامه یافت؛ به گونه ای که تا صبح روز دوم عملیات، چهار فروند دیگر به سوی اسکله شلیک شد. هم چنین، دشمن توانست حوالی نیمه شب 8 فروند شناور خود را به طرف اسکله بیاورد.

با فرارسیدن روشنایی روز دوم عملیات، هواپیمای دشمن در منطقه حضور یافته و اسکله را بمباران کردند. سپس، ناوچه های عراقی آرایش گرفته وبا حمایت هلی کوپترها به سمت اسکله پیشروی کردند. فشار روی نیروهای خودی هر لحظه بیشتر می شد و بدیهی بود که بدون عملیات پشتیبانی و تکمیلی – که انجام آن به دلایلی صورت نگرفت – عملیات می بایست در همین حد ایذایی خاتمه یافته و نیروها منطقه را ترک کنند. به همین دلیل نیروها عقب نشستند و نزدیک ظهر اسکله العمیه در حالی که تاسیسات و تجهیزات آن کاملا منهدم شده بود، مجددا به تصرف دشمن درآمد.

نتایج عملیاتتلفات و ضایعات وارده به دشمن در این عملیات به شرح ذیل می باشد:

-        کشته شدن 63 نفر.

-        به اسارت درآمدن بیش از 100 نفر.

-        ساقط شدن دو هواپیمای جنگنده.

-        انهدام یک ناوچه.

-        انهدام 15 قبضه ضد هوایی و 2 دستگاه رادار.

-        به غنیمت درآمدن 4 دستگاه رادار.


» نظر

بیاد مادران شهدا

مادر پول و طلاهاش رو که داد از در ِ ستاد  پشتیبانی جنگ خارج شد . مسئول مربوطه فریاد زد : مادر رسیدتون ! مادر خندید و گفت : من برای دادن دو پسرم هم رسید نگرفتم ...

ما تا ابد مدیون مادرانی هستیم که به فرزندانشان ایثار آموختند .

به یاد مادران شهدا میلاد حضرت فاطمه زهرا (س)

و روز مادر مبارک باد .


» نظر

در رثای حاج احمد

چهاردهم تیرماه هر سال یادآور یکی از تلخ ترین حوادث تاریخ انقلاب و دفاع مقدس می باشد . روزی که در آن سردار سپاه اسلام حاج احمد متوسلیان و سه تن از
همرزمانش در لبنان به اسارت مزدوران رژیم صهیونیستی در آمدند و تاکنون اخبار ضد و نقیضی از سرنوشت این عزیزان منتشر شده که امیدواریم خبر زنده بودن و در اسارت
بودنشان درست باشد و خاج احمد و یارانش روزی به میهن اسلامی برگردند .

در این مجال فرصت را غنیمت شمرده ضمن آرزوی سلامتی برای حاج احمد متوسلیان شعری حماسی و طوفانی از شاعر بسیجی زنده یاد «محمدرضا آقاسی» را تقدیم
شما عزیزان می نماییم .

«گر کشته و گر اسیری ای احمد !

 

در خاطر من نمیری ای احمد !

 

تا چرخ به دور خویش می‌چرخد

 

بر مصر دلم امیری ای احمد !

 

ای یک تنه از هزاران افزون‌تر !

 

اسب تو ز صد سوار افزون‌تر !

 

از ناله‌ی هر چه لاله، دل‌ خون‌تر

 

آلاله‌ی از بهار افزون‌تر !

 

ای با نفس امام خو کرده !

 

زان رایحه کسب آبرو کرده

 

سرمست ز باده‌ی کلام او

 

توفیق شهادت آرزو کرده

 

یک قوم تو را شهید می‌خوانند

 

یک قوم تو را اسیر می‌دانند

 

اما چه کنم؟ که ناجوانمردان

 

تصویر تو را ز خویش می‌رانند

 

ای بلبل در چمن نگنجیده !

 

ای یوسف در وطن نگنجیده !

 

ای نور دو چشم پیر کنعانی !

 

زندانی در بدن نگنجیده !

 

تو کیستی؟ آن که نور نوشیده

 

پیراهنی از حضور پوشیده

 

تندیسه‌ی غیرت و جوانمردی

 

بر ظلمت شام غم خروشیده

 

من کیستم؟ آن که در وطن مانده

 

در بند حجاب خویشتن مانده

 

چشمی به در امید خشکیده

 

در حسرت بوی پیرهن مانده

 

ای زمزم کوثری! مرا دریاب

 

وی پنجه‌ی حیدری! مرا دریاب

 

دستان من هر تپش عطش دارد

 

وی لطف برادری! مرا دریاب

 

دریاب که بی‌تو سخت درماندم

 

در مصر غم تو در به درماندم

 

از پیرهنت حوالتی بفرست

 

بی‌برگ عبور، پشت در ماندم

 

ای جبهه به خاک جبهه‌ها سوده

 

در معرکه‌ها دمی نیاسوده

 

وی اسوه استقامت و ایثار

 

در مصر شکنجه‌ها نفرسوده

 

ای گمشده‌ی حصار پیچیده

 

وی ماه به شام تار پیچیده !

 

دستان کدام فتنه رویت را

 

در هاله‌ای از غبار پیچیده»


» نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >